#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_9
نیلا با بغض گفت_خب خوشم اومد ازش
دست به موهاش که از شالش بیرون ریخته بود کشیدم_قربون خواهریم برم...خودم برات یه خوشکلشو میخرم...
نیلا_لازم نکرده..راه بیافت بریم یه جای دیگه ..شب شد
استارت زدم
اینبار کنار پاشگاه بدنسازی نگه داشتم
با چشم به باشگاه اشاره کردم_اینجا دیگه منبعشه برو ببینم چه میکنی...
نیلا لبخند پر از عشوه ای زد_حالا ببین اگ یه تپلش تور نکردم
_فقط مواظب باش خیلی تپل نباشه نتونی از زیرش در بری
زدم زیر خنده
نیلا_هرهر منحرف بدبخت...
از ماشین پیاده شد
کنار خیابون رو به روی باشگاه ایستاد
گوشیم بیرون کشیدم مشغول بازی موتوری شدم
نمیدونم چقد بازی کرده بودم
که میس کالی روی گوشیم افتاد
نیلا بود
نگاهی به اطراف انداختم
کنار ماشینی ایستاده بود
به محض اینکه متوجه شد حواسم بهش هست سوار ماشین شد
استارت زدم و دنبالش به راه افتادم
نگاهم روی خیابونا بود
تقریبا به بالای شهر رسیده بودیم
ماشینش جلوی خونه ویلایی بزرگی پارک کرد
با فاصله ازشون ایستادم...زیر نظرشون گرفتم
نیلا از ماشین پیاده شد و اول چشم چرخوند از حضور من مطمءن بشه
با دیدن من
با خیال راحت همراه پسر رفت
پسر در با کلید باز کرد و اول منتظر شد نیلا وارد بشه....
پشت سرش رفت و در بهم زد
نفسمو بیرون دادم_هووف میمردی در باز بذاری حالا باید از روی دیوار برم بالا ....
نگاهی به در و دیوار خونه انداختم
بهتر جا دیوار نزدیک تیر برق بود
با سرعت از تیر برق بالا رفتم و خودم به روی دیوار رسوندم
دقیق اطراف حیاط و دیوار ها رو نگاه کردم
دستمال کوچیکی از جیبم بیرون کشیدم و جلوی صورتم بستم...
خودم روی زمین انداختم...
با کمر خم سریع خودم به در رسوندم
خوشبختانه در پشت سرش نبسته بود
آروم وارد خونه شدم
که صداشون شنیدم_عزیزم لباسات دربیار راحت باش....
پسر به سمت آشپزخونه رفت
نیلا با دیدن من چشمکی زد
که انگشتم به معنی حله بهش نشون دارم و پشت پرده قایم شدم
تا به سمت اتاق برن
از لای پرده نگاه کردم
پسره با دوتا لیوان شربت وارد پذیرایی شد...
کنار نیلا نشست_خب نیلا جان از خودت بگو..تو ماشین که اصلا حرفی نزدی..
نیلا لبخند زوری زد_خب چی بگم؟
romangram.com | @romangram_com