#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_85
از اتاق بیرون زدم
مریم توی آشپزخونه مشغول آشپزی بود
ولی بخاطر اپن بودن آشپزخونه کامل به همه جا دید داشت ...
از خونه بیرون زدم
توی کوچه خبری از نیلا نبود
نگران مشغول گشتن اطراف بودم ..
معلوم نیست کجا غیبش زده
در یکی از خونه ها باز شد
و صدای کلفت مردونه و خنده دار نیلا به گوشم خورد_خواهش میکنم مادر...
صدای لرزون پیر زنی که جلوی در ایستاده بود اومد
با دهن باز بهشون چشم دوخته بودم_خیر از جوونت ببینی
مادر..ایشالا سایه ات 100 سال رو سر زن و بچت باشه..
نیلا با دیدن من خداحافظی کرد با خنده به سمتم اومد
_چی شد؟؟
غریدم_خونه اون پیرزنه چیکار میکردی؟؟
شونه هاش بالا انداخت_هیچی..یکم خرید داشت کمک کردم ببره خونه...
نگفتی چی شد استخدام شدی؟؟
آهی کشیدم_آره..ولی یه ادم بد عنقه که همین اول کار گفت اگه کم کاری کنی اخراج
نیلا_تو میتونی از پسش بربیای...
_نخیر عزیزم ما...
متعجب گفت _ما؟؟
دستش گرفتم کشیدم_بله ..من و تو باهم کارای خونه رو میکنیم...
نیلا میخواست از زیر کار در بره_ولی ممکنه دوتایی ببینتمون ها...
اونو به سمت درختچه های کنار خیابون بردم_الکی بهونه نیار..الانم این لباسای مردونه رو دربیار...
تو کوله پشتی لباس هست بپوش بریم داخل...
نیلا با لب و لوچه آویزون مشغول دراوردن لباساش شد...
اطراف دید میزدم که کسی ما رو باهم نبینه
_خب تموم شد..
به سمت نیلا برگشتم_حالا شدی آیینه خودم
لبخندی زد_بریم داخل؟؟
سری تکون دادم_آره اول من میرم ..بعد تو بیا
مستقیم وارد خونه میشی بی سر و صدا
به سمت انتهای سالن میای یه راه رو هست زیر پله ها
دوتا در اتاق در سمت چپ اتاق ماست...
سری به نشونه فهمیدن تکون داد
نیلا_سریع و بی وقفه میای تو اتاق اطراف نچرخیا...
کوله پشتی به دستش دادم چشمکی بهش زدم_اینم بهونت...
خندید_حله خواهری...
وارد حیاط شدم در نیم باز گذاشتم
تا ورود نیلا راحت تر بشه
نمیدونستم چجوری دوتایی میخواستیم تو یک خونه بدون اینکا لو بریم دونفریم زندگی کنیم ولی
راه چاره دیگه ای نداشتیم
کلش اگر میفهمید فرار میکردیم باز...
وارد خونه شدم
مریم پشتش به من بود مشغول آشپزی
یواش یواش به سمت اتاق رفتم
به محض باز کرد در چشمم به آرین افتاد که وسط اتاق ایستاده بود
با دیدن من به سمتم چرخید_ قبل شروع کارت چند چیز باید بهت بگم...
زیر لب غریدم_نمیشد یه ساعت دیگه بگی...
آرین_چیزی گفتی؟؟
_ها نه نه...بگید میشنوم....
ولی تمام حواسم پی نیلا بود که الان وارد خونه میشد یه راست به سمت این اتاق میومد...
همین اول کاری داشتیم لو میرفتیم...
با صدای دادش هل کرده از فکر بیرون پریدم
_حواست با منه؟؟
romangram.com | @romangram_com