#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_62




با دهن باز زل زده بودیم بهشون





احسان همینطور بی صدا مونده بود

نیلا بهش اشاره کرد_مرد؟؟؟





عرفان بی تفاوت کتلت دیگه ای رو لای نون گذاشت

توی دهنش کرد_نه فقط غذاش زیادی شور باشه خوشش نمیاد...





نیلا_پس تو چرا میخوری؟؟





خندید و چشمکی زد_من دوست دارم...





احسان بی صدا از پشت میز بلند شده

از آشپزخونه بیرون زد





نیلا زیر لب جوری که فقط من بشنوم گفت_حداقل خوبه از یکیشون انتقام گرفتیم





مثل خودش جواب دادم_چه فایده اونم انقد یخچال بود که نشد مسخرش کنیم





حیف ریدن تو نقشمون...





عرفان_نیلا یه لیوان آب بده بهم





نیلا چشماش ریز کرد_به من چه...

دست من کشید

_بریم بخوابیم ابجی....





منو دنبال خودش کشید

با خروج ما

احسان وارد آشپزخونه شد

که صدای پچ پچشون باعث شد مکث کنیم





پاورچین پاورچین پشت اپن قایم شدیم

احسان_عرفان دیونه شدی اینارو چجوری میخوری،؟؟؟





وای حالم بد شد..این دیگه چه طعمی بود....





عرفان سریع از پشت میز بلند شد

شیر آب باز کرد سرش زیر آب گرفت

تند تند آب میخورد





ریز خندیدم

عرفان_وای نگو انگار عذاب ده سال جهنمم رو یه جا کشیدم...





احسان بلند خندید_مجبور که نبودی بخوری..

عرفان همینجور که با دستش دهنش رو باد میزد_نمیخوردم فکر میکردن جلو دوتا بچه کم آوردم آخه....





با نیلا دوتایی دستامون بهم کوبیدیم آروم گفتیم _ایول....





یهو با کشیده شدن گوشمون از روی زمین بلند شدیم_آی آخ نکش

بابا کنده شد....

احسان_بهتون یاد ندادن فال گوش وایستادن کار خوبی نیست؟؟؟





دستش گرفتم_باشه گوشم رو ول کن کنده شد...





دستش کمی شل کرد _باید قبل فرستادنتون به ماموریت روی تربیتتون فکر کنیم..





نیلا غرید_بی تربیت عمته..





که عرفان گوشش بیشتر کشید...

نیلا_آی...باشه عمه خودمه...





احسان_عرفان نظرت چیه از امشب شروع کنیم..؟





چشمام گرد شد_چیو شروع کنید؟

عرفان_موافقم بریم تو سالن فضا باز تره همدیگرو میبینیم..میتونیم از حرکات هم ایده بگیریم





چشمای من و نیلا اندازه توپ شده بود

که یهوو پسرا مارو مثل بالشت زیر بغلشون زدند_ولمون کنید...

شما خجالت نمیکشید





نیلا_شما خواهر و مادر ندارید مگه...

واقعا خجالت اوره خلاف کار های پست





romangram.com | @romangram_com