#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_51


آب دهنش رو قورت داد و وحشت زده نگاهم کرد.

دستمو رو قلبش گذاشت:





- ببین،.دارم خفه می شم از ترس...





دستش رو کشیدم که خم شد و سرش رسید به سینه ام..





با اینکه اطمینانی به حرفم نداشتم گفتم:





- نمی ذارم بلایی سرت بیاد

قول می دم هر کاری بتونم بکنم تا اتفاقی برات نیفته





چنگ زد به مانتوم.

از عصبانیت درحد انفجار بودم





با صدای سرفه ای نگاه غضبناکم رو بهشون دوختم.

از روی لباسشون دیگ میشد راحت تشخصیشون داد





احسان با یه ابروی بالا رفته و نگاه مسخره بهمون زل زده بود و عرفان

چنان شیطنت و هیجانی توی چشم هاش بود که شوکه شدم





سعی کردم قوی به نظر برسم:

- چی شد؟ چرا اینجوری نگاه می کنین؟

عرفان به سمتمون اومد و روی میز جلوی پامون نشست





ناخودآگاه خودم رو عقب کشیدم تا زانوهامون بهم نخوره

عرفان- خبببب

یه راه حل سومی براتون داریم..خیلی بصرفه تره





ترس برم داشت از این راه حلی که از دوتای قبلی مشتاق ترشون کرده بود





با چشم های گشاد شده از ترس بهش زل زده بودم

که گفت:

- یه نفر یه سری مدارک ازمون دزدیده

می خوام اون مدارک رو برگردونین.





ناگهانی گفتم:

- خب به ماچه..





ابرو بالا انداخت:

-باید اونارو پس بگیرید





سرش نزدیک تر اورد_ همینطوری که روشتونه...یه عمره باهاش زندگی کردین..

می رین تو خونه اش و مدارک رو گیر میارین...و اگه نتونستین..

مکثی کرد





قلبم تو دهنم می زد





ادامه داد- روش اولی نداریم و روش دوم رو اجرا می کنیم





ترسیده بودم..

بدون فکر و مشورت با نیلا گفتم:

- باشه قبوله...فقط نشونمون بدین طرف کیه

احسان رو مبل نشست:

- خیلی هول بودی....مطمءن باش روش دوم از بقیه بهتر بود. ..





عرفان دستشو کف اون یکی دستش کوبید و رو به احسان گفت:

- خودشون خواستن برن تو دهن شیر...





نیلا وحشت زده خودش رو جلو کشید که پاش محکم به پای عرفان خورد





بیتوجه نالید:

- مگه اون کیه؟





احسان خیلی خونسرد گفت:

- یکی از خلافکارای درجه یک تهران..

که کشتن ادما براش مثل آب خوردنه...





نیلا هیع کشید و من درجا خشکم زد..





عرفان با لبخند پر از تفریحی نگاهمون می کرد





نیلا از جاش پرید و دور خودش شروع به گشتن کرد..

_کو ؟کجاس؟





عرفان هم بلند شد:

- چیه کوچولو؟

romangram.com | @romangram_com