#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_40


که دکتر خندید و به مرتضی اشاره کرد_اینکه همسرتون نازتون بخره..چون مشکل جدی نبود و نیاز به مراجعه پیش پزشک نداشتید...





لبم گزیدم

خب میمردی نمیگفتی دکتر نمیخواست..

مرتضی متعجب مکثی کرد_بله. صحیح میفرمایید..





لبخند شرمگینی زدم





بعد از تشکر از بیمارستان بیرون زدیم..





حالا دیگه دلیلی نداشتم که مرتضی رو به خونه ببرم ..





از شانس خوشکلم یهوو

پام پیچ خورد

شلپ پخش زمین شدم..





مچ پام درد گرفته بود

که مرتضی کنارم نشست_فکر نکنم شما سالم به خونه برسید...





چپ چپ نگاهش کردم از روی زمین بلند شدم..





حالا درد کمرم خوب شده بود و درد پام شروع شد...





لنگان لنگان به سمت ماشین رفتم

که با صدای مرتضی متوقف شدم_میخواید برگردیم پیش دکتر؟؟





بعد پوزخندی زد_هرچند فکر کنم مثل قبلیه نیازی نباشه و الکی شورش کنید...





با دهن باز نگاهش میکردم

پسره یخچال داره به من متلک میندازه...





دهن باز کردم یه تیکه بزرگ بارش کنم که بین حرفم پرید...

مرتضی_بیخیال نمیخواد جواب بدی

باز زبونت گاز میگیری وبه دردات اضافه میشه





چند بار دهنم باز بسته کردم تا جواب دندون شکنی بهش بدم..

ولی هیچ جوابی به ذهنم نرسید...





با اخم توی ماشین پشت فرمون نشستم





مرتضی کنارم نشست...





از حرص زیاد نمیدونستم چیکار کنم...

ولی باید جوابشو میدادم وگرنه توی دلم غمباد میشد..





به سمت خونه به راه افتادم

به محض ورودم به پارکینگ

مرتضی ازماشین پیاده شد...

_بهتره من برم تا کسی از اهالی ساختمون مارو باهم....





هنوز حرفش تموم نشده بود

که با صدای آقای غلامی

سیخ ایستاد...





پوزخندی روی لبم نشست

پسره ترسوی خجالتی...





آقای غلامی رو به من کرد_سلام نیلو خانوم میبینم امروز زود تشریف آوردین...





لبخند زورکی روی لبام نشوندم_بله..کمی

ناخوش بودم..زودتر برگشتم...





غلامی نگاه مشکوکی به من و بعد به مرتضی انداخت

_شما نوه نرگس خانوم هستید؟؟





مرتضی که تمام مدت سکوت کرده بود هول کرده دستش به سمت آقای غلامی دراز کرد_بله..مرتضی محمدی هستم...





آقای غلامی دستش فشرد_خوشبختم

دزدگیر ماشین زدم_خب من دیگه باید برم..فعلا..

به سمت آسانسور رفتم که مرتضی سریع پشت سرم اومد

با من واردآسانسور شد





تمام مدت آقای غلامی با نگاه مشکوکی به ما زل زده بود





با بسته شدن در آسانسور

مرتضی به سمتم چرخید_تازه یادم اومد..

romangram.com | @romangram_com