#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_38


نالیدم_کمکم میکنید برم تو ماشین..

مرتضی_اخه امروز مگه تولد شما نیست؟؟جشن چی پس..؟





بزور مثل بازیگرا قطره اشکی الکی توی چشمام نشوندم_ من با این کمر درد میتونم توی مهمونی بمونم؟؟؟





مرتضی کمی نگاهم کرد_اما ....





ما نامحرمیم نمیتونم بهتون دست بزنم..

راهشو به سمت

ورودی ساختمون کج کرد_میرم یکی از خانوما رو صدا بزنم...

چشمام گرد شد_یا خدا ....





جیغ کشیدم_وااای وای کمرم





که مرتضی مثل جن زده ها ترسیده برگشت و کنارم نشست_چی..چی شده..





دلم میخواست گریه کنم ولی هرچی زور میزدم اشکام نمیریخت _خیلی درد دارم..





مرتضی _ببرمتون دکتر..؟؟





تند تند سری تکون دادم_بهم کمک کنید بلند بشم...





مرتضی_آخه...





عصبی شدم_آخه و کوفت..نمیخورمت که ..کاری نکن همینجا ...





زبونم گزیدم...





مرتضی چشمام تا اخرین حد ممکن گرد شده بود...

_اینجا چی؟؟





سرم پایین انداختم





از فکری که توی سرم بود خجالت زد لبم به دندون گرفتم...





به اجبار گوشه مانتوم گرفت_بلند شید...





بهتربود کمی باهاش همکاری کنم تا باز به سرش نزده بره کمک بیاره....





از روی زمین بلند شدم که کمرم تیر کشید...





فکر کنم جدی جدی ضرب دیده بود..





با کمک مرتضی

البته از دور فقط نگاه میکرد





توی ماشینم نشستم...

بیرون ماشین کنار در ایستاد_ خودتون رانندگی میکنید؟؟





نالیدم _نه بریم دکتر من حالم خیلی بد ..دارم از درد میمیرم.....نمیتونم رانندگی کنم..





معلوم بود دلش نمیخواد با من تنها باشه...

حقم داشت با کارهای نیلا منم دوست نداشتم...

کلافه پشت فرمون نشست...





منم به بیرون زل زدم...

خیلی آروم رانندگی میکرد..





زل زده بودم به دستای قوی و کشیدش...

که رگ های سبزش بیرون زده بود..

هیکل خووبی داشت





وقتی بی صدا و آروم بود خیلی چهرش جذاب میشد





درکل واقعا عالی بود...

نگاهم به لباش افتاد که با دیدن

لپای قرمز و صورت رنگ پریدش





خندم گرفته بود

بدبخت حتما فکر میکرد باز دارم براش نقشه میکشم که اینجوری زل زدم بهش...

لبخند خبیثی روی لبام نشست





کمی خودم رو به سمت مرتضی کشیدم

تا کمی اذیتش کنم که کمرم تیر کشید..

romangram.com | @romangram_com