#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_18
شونه بالا انداختم
روی مبل نشستم
که باز حرفش تکرار کرد_لطفا لباس مناسب بپوشید ..زشته جلوی نامحرم...
خندیدم_خب چشمات ببند..
سرش صاف کرد با چشماش گرد شده خیره شد توی صورتم
بعد سریع به خودش اومد سرش پایین انداخت_من میتونم چشمام ببندم ولی ....
پوف کلافه کشیدم_خیلی خب...
از روی مبل بلند شدم
به سمت اتاق رفتم
باز کردن در همزمان شدبا بلند شدن صدای آخ ریز نیلا...
وارد اتاق شدم و در پشت سرم بستم
خندیدم_آی ناقلا فال گوش وایستادی...
دستاش بهم کوبید_جون نیلا بذار من برم با این پسره بحرفم
خواهش ..خواهش..
_باز تو یه پسر مظلوم دیدی..شیطنتت گل کرد
ذوق زده گفت_آخه نمیدونی چقد اذیت کردنشون حال میده
سری تکون دادم_از دست تو...باش برو من تو اتاق میمونم
نیلا_عاشقتم نیلو
به سمت در رفت
به لباساش اشاره کردم
یا تاپ حلقه آستین و شلوارک جذب_آی کجا یه لباس درست بپوش تا بچه مردم سرش نیافتاده تو یقه اش...
نگاهی به خودش کرد
چشمکی زد_اتفاقا اینجوری حال میده...
_خب نمیگه چرا رفتی با لباس بدتر برگشتی؟؟؟
نیلا_حرص نخور عشقم خودم اوکیش میکنم
و از اتاق بیرون زد
دلم میخواست ببینم نیلا چه بلایی میخواد سر این پسر بیاره
از لای درنیمه باز نگاه کردم ....
به تمام سالن و پذیرایی دید داشتم
و راحت میتونستم کارا و حالاتشون ببینم
نیلا با عشوه به سمت مرتضی رفت و کنارش روی مبل نشست
نیلا_سلام خوب هستی شما؟؟
با کف دست آروم به پیشونیم زدم
_اه همین اول گند زدی که
چهره مرتضی از بس سرش پایین بود دیده نمیشد
مرتضی_ممنونم...
نیلا_چرا انقد سرت پایین میندازی ..یکم صافش کن آرتروز گردن میگیریا...
ریز خندیدم
مرتضی_ نه ممنون راحتم...
نیلا نگاهش به در افتاد
با لبخند به سمت در خونه رفت در بست
که مرتضی مثل جن زده ها ازجا پرید_در نبندید...
نیلا_بسته باشه بهتره ..
مرتضی متحیر به نیلا نگاه میکرد
که نیلا چشمکی زد_راحت تریم...
بالا و پایین رفتن سیبک گلوی مرتضی از همینجا هم معلوم بود
طفلک باخودش میگفت گیر چه اعجوبه ای افتاده...
من من کنان گفت_خب من دیگه رفع زحمت میکنم..
به سمت در رفت که نیلا سریع جلوش ایستاد
فاصلشون فقط یه انگشت بود
که مرتضی عقب نشینی کرد و
با اخم_ممنون زیادی زحمت دادم فکر کنم...
romangram.com | @romangram_com