#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_110


خندیدم_آهان..از بس تو دل برو هستیم





نیلو خندید_مرغ تیکه تیکه کن..





سری تکون دادم و مرغ رو از روی میز برداشتم





نیلو بعد پوشیدن لباس به کمک من اومد





دوتایی سخت مشغول آشپزی بودیم...





قرار شد ته چین درست کنیم





نیلو_من میرم دستشویی..مرغا رو بچین تو قابلمه..





_باشه..





از اشپزخونه خارج شد





مرغ ها رو توی قابلمه گذاشتم و مقداری نمک و ادویه بهش اضافه کردم...





مشغول اماده کردند برنج شدم..





نیلو_اخیش..راحت شدما

درحال ترکیدن بودم





خندیدم_بیا پست، رو تو بگیر تا باز من برم..





قاشق بهش دادم_اینم سلاحت...

با خنده قاشق ازم گرفت





مشغول شد

*

نیلو

*

برنج آماده شده بود

نگاهی به مرغای برشته انداختم





_آخ یادم رفت به نیلا بگم نمک بزنه...





بیخیال خودم نمک و ادویه میزنم بهش..





یه قاشق نمک روی مرغا پاشیدم..





با رضایت





بعد از ریختن برنج ها درش محکم بستم تا دم بکشن...





چه ته چینی بشه این...از الان دلم ضعف رفت براش...





آرین این غذا رو بخوره مطمئنم برای آشپزیمونم که شده موندگار میشیم...





لبخندی روی لبم نشست

که یهو با بلند شدن صدای تلویزیون جا خوردم

_وای باز برگشتن که...





از آشپزخونه بیرون زدم





با دیدن نیلا جلوی تلویزیون چشمام گرد شد_چیکارمیکنی؟؟





نیلا خندید_میخوام آهنگ بذارم





چند شبکه بالا پایین کرد_اینا ماهواره ندارن؟؟





بلند زدم زیر خنده_پلیس جماعت ماهواره نصب میکنه؟؟





لب و لوچه اش آویزون شد_خب چیه ؟مگه پلیسا دل ندارن...





_چرا دارن..فقط نمیتونن ازش استفاده کنن..





نیلا تلویزیون خاموش کرد

بغ کرد خودش روی مبل انداخت _ولی من دلم آهنگ میخواست...



romangram.com | @romangram_com