#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_23

-الان وقت زنگ زدنه آخه؟ خود مزاحمشم این موقع زنگ نمیزنه که تو زنگ میزنی. تو نمیگی من خوابم؟

-پری: خیله خب بابا. پیاده شو با هم بریم. چته؟ مزاحم برای این , این موقع زنگ نمیزنه چون کارت نداره . تازشم میدونستم بیداری.اینقدر غر نزن دیگه

-خب چی کار داری؟

- راستش یه فکری به ذهنم رسیده...

-آفرین, پس فکر کردنم بلدی؟.

-عجب آدم بی ذوقی هستیا...اگه میخوای اینجوری حرف بزنی قطع میکنم.

-لوس نشو پری...بگو

-خوب راستش ...یه فکری به ذهنم زد که می تونیم گوهری رو بهتر بشناسیم..

خنده ام گرفت. با خنده گفتم:

-چیه؟ فکرتو مشغول کرده؟

-لوس نشو. خودت گفتی بحث یه عمر زندگیه و اینا.

-خب شما چی پیشنهاد میکنی؟

-من تصمیم گرفتم از فردا شیفتمو عوض کنم تا کمتر ببینمش.

با هیجان گفتم: وای پری... تو نابغه ای... همه ی متفکرا باید بیان جلوت لنگ پهن کنن...مطمئنی که تنهایی فکر کردی و کسی کمکت نکرده؟

-داری مسخره ام میکنی؟

-آخه نابغه با ندیدنش می خوای بیشتر بشناسیش؟

-نخیر, حرفم هنوز تموم نشده...درسته من شیفتمو عوض می کنم ولی تو که این کار نمی کنی ,پس تو توی کاراش دقت می کنی و تحقیق می کنی تا ببینی وقتی که من نیستم دکتر گوهری با کسی تیک میزنه یا نه...یا مثلا زیاد تلفن بازی می کنه و بقیه ی چیزا ...


romangram.com | @romangraam