#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_133
هر سه خندیدیم.
*************
-پری بسه لباسمو پاره کردی.
پری همونطور که داشت با لباسم ور می رفت، گفت:
-من تا این نخه اضافه رو نکنم ول نمیکنم.
پوفی کردو و سر جاو وایستادم تا کارشو بکنه چون تا میدونستم نا اون نخو نکنه بی خیال نمیشه.
بعد از چند لحظه آهایی گفت و یه نخ خیلی کوچیک و جلوی صورتم گرفت و فاتحانه لبخند زد.
-به خاطر این یه ربع منو سر پا نگه داشتی؟
-بده میخوام عالی باشی؟
-نه والا... اصلا از موقعی که اون نخو کندی کلی رفت رو قیمتم.
-تقصیر منه که به فکرتم...به قول قدیمیا« خر چه داند ارزش نقل و نبات؟»
-بی ادب.
پری یه ذره نگام کرد و گفت:
-خیلی خوشگل شدی. فکر کنم مهرزاد امشب حسرت بخوره که همه چیز الکیه...
-اولا انقدر دوست دختر ترگل ورگل دورشه که من در مقابلشون هیچم...دوما دیگه نگو مهرزاد، تو ذهنم میمونه سوتی میدماااا.
-پس چی بگم.
-آرتام.
romangram.com | @romangraam