#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_90


تند‌تند نفس می کشیدیم و اونم خیره و بی حالت زل زده بود بهم.

مثل گرگ!

تند تند پلک زدم و دستام و رو سینش گذاشتم و به عقب هولش دادم و سریع ازش فاصله گرفتم و با سرعت از پیست پایین رفتم و از بین دختر و پسرایی که خیره نگاهم می کردن گذشتم.

نفسم بالا نمیومد.

دنباله پیرهنم و گرفته بودم و تنها می خواستم از اون محیط دور شم.

تا حالا همچین حسی نداشتم.

با هیچ کسم همچین رقصی رو تجربه نکرده بودم.

باورم نمی شد قلبم این قدر تند بزنه برای اون گوریل!

داشتم به سمت بار می رفتم تا یکم از اون فضا دور شم که یهو یکی بازوم و گرفت و من و کشون کشون برد سمت بیرون از سالن،همون جایی که استخر داشت.

اما این بار بیرون خلوت بود و تنها دو تا زوج بودن که نشسته بودن لب استخر.

با بهت در حالی که سعی می کردم دستم و از تو دستش بیرون بکشم با صدای خفه و جیغی شکلی گفتم:

_ولم کن، تو کی ای!

فقط مطمعن بودم نه سارینه، نه گوریله، نه پرهام!

نکته این جاست که این کیه!

به نزدیک استخر که رسیدیم یهو همون طور که دستم و گرفته بود برگشت سمتم، با دیدنش رسما چشمام افتاد جلو پام!

_کله رنگی!

با حرص دست برد و نقابش و در آورد و داد بالای سرش و نگاه آبی اش رو بهم دوخت و گفت:

_من نمی تونم یه روز تورو نبینم، نمیشه نه!

با حرص دندونام و‌رو هم سابیدم و گفتم:

_مطمعن باش اگر خبر داشتم این جایی عمرا میومدم!

بعدشم با حرص هولش دادم و گفتم:

_اون قدر اشغالی که من و اون موقع شب با اون وضعیت ولم کردی، می دونی کم مونده بود چه بلایی سرم بیارن!

نگاه خونسردش و بهم دوخت و دستاش و روی یقه‌ی کت تک زرشکی رنگش کشید و دست ازادش و‌تو جیب شلوار جین تنگ مشکیش کرد و گفت:

_باور کن برام مهم نیست!

از حرص کم مونده بود بترکم،چرا از من خوشش نمیومد،

یاد یه جمله ای افتادم،دخترا اگر نود و نه تا پسر بی افتن دنبالشون براشون بی اهمیته.

ولی عاشق همون اخرین پسری می شن که بهشون محل نمی ده!

دخترا واقعا عجیبن!

و من اون لحظه، درست ساعت دوازده شب،کنار استخر وسط باغ

دلم لرزید،برای فریادی که دوستم نداشت.

و من هر کاری می کنم که دوستم داشته باشه، همون قدری که اون دختره بهار و دوست داره، باید منم دوست داشته باشه!

فریاد نیشخندی زد و با ابرو های بالا رفته گفت:

_جالبه که هر بار تو بغل یکی می بینمت، ولی بزار این بار توجیهت کنم!

بهم نزدیک شد و قلبم فرو ریخت و دستام مشت شد و تند تند پلک زدم.

صدای ارومش و کنار گوشم شنیدم:

_اگر دو نفر تو این دنیا باشن که نتونی موخشون و بزنی و عاشق خودت کنیشون، یکیشون منم!

چشمام و ریز کردم و با پوزخند گفتم؛

_اون یکی کیه؟

فریاد ازم فاصله گرفت و با نیشخند چشمکی زد و گفت:


romangram.com | @romangram_com