#دختر_بد_پسر_بدتر_پارت_1

قصه تلخیست.

در قصه ها دختر ها پاک اند و معصوم و فریب خورده!

در قصه ها آدم ها مهربانند و ساده!

من هم آدم همین قصه ام.آما انسانیتم مرده است.

قلب دارم،اما یخ زده است.

دخترم و زیبا ام و شیشه ای.

اما دخترم و پلیدم و پر از خورد شیشه ای که برنده است.

من دختر بد این قصه ام و گمان می کردم همیشه پیروز میدانم.

اما تو آمدی.تو ثابت کردی گرچه من بدم!

اما تو بد تری!

من دختر بد شدم و تو پسر بد تر.

هرچند که تا پایان این قصه پیچ و تاب زیادی خوردیم.

اما نه من باختم و نه تو.

چون اگر چه همیشه خوبی و پاکی پیروز می شود.

اما من و تو ام در این میدان برنده شدیم.



من با بد بودنم تو را پیروز شدم.

تو با بد تر بودنت قصه را فتح کردی.

این بد و بد تر کنار هم چه قصه ای که رقم‌نمی زند!



به قلم‌مرجان فریدی.

.

خلاصه:

نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته!

تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه.

کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره.

اما آیا همیشه قراره نیاز پیروز شه؟

قراره همیشه دل سنگ و بی احساس بمونه؟

با وجود یه پسر خیلی بد تر از نیاز!

من که این طور فکر نمی کنم!



به قلم مشترک:مرجان فریدی

مهشید قرایی مقدم.



اشکامو پاک کردمو با هق هق شروع کردم به تعریف کردن ماجرا :



_ پار...پارسال دقیقا همین موقع بود که اومد و گفت دیگه من و نمی خواد و عروسی رو به هم زد.



به اینجا ک رسیدم هق هقم اوج گرفتو باعث شد که پسره هل بشه و دست پاچه گفت:



romangram.com | @romangram_com