رمان دختر مغرور

#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_94


برگزار کنیم چون ما باید برگردیم آلمان مهریه رو هم همین امشب معلوم کنیم

قرار شد مهریه ام 1395 سکه تمام بهار و 1400 تا شاخه گل رز باشه

عروسی هم دو هفته دیگه..... باید فردا بریم خرید و آزمایش





فردا اون شب آریا اومد دنبالم که هم بریم آزمایش بدیم هم خرید کنیم برای

عروسی.......رفتیم آزمایشگاه و خون دادیم.... بعد رفتیم اول لباس عروس بخریم بعد کت و

شلوار برای آریا

وارد یه مزون شدیم... آریا به خانم فروشنده گفت که بهترین لباس عروس هارو بیارن

خانمه رفت و با بهترین لباس عروس ها اومد...

آریا همش اشکال میگرفت... این بازه اون زشته واقعا دیگه کلافه شدم

_عه آریا خسته شدم به خدا اصلا خودم انتخاب میکنم تو هم نباید ببینی

آریا عین بچه ها غر زد: النا عه

_همین که گفتم

پوفی کردو نشست رو صندلی

_ببخشید خانم

فروشنده: بله

_میشه برای من بهترین و زیباترین لباس عروس های ایتالیایی رو بیارید

فروشنده: بله حتما

فروشنده رفت و بعد چند دقیقه چند تا لباس عروس آورد که از بین اونا یکیش خیلی قشنگ بود

romangram.com | @romangraam