#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_93
پیشونی شو پاک میکرد به پدرش آروم گفت: بابا
پدر آریا خندید و گفت: باشه باشه
مادر آریا گفت: خب همونطور که میدانید ما برای امر خیر به اینجا اومدیم
پدر آریا ادامه حرف مینو خانم و گرفت: جوونا که حرفشونو زدن و النا خانمم که قبول کرده
مینو خانم:اوهوم الانم برن تو اتاق حرف بزنن و نتیجه شو بگن
الهه: النا آقا آریا رو به اتاقت راهنمایی کن
از جام بلند شدم آریا هم بلند شد....از پله ها رفتم بالا پشت سرم هم آریا
همینکه وارد اتاق شدیم آریا یه نفس عمیق کشید
خندیدم و گفتم: بار اولته میای خواستگاری
آریا: اره چه سخته
دوباره خندیدم که آریا گفت: قربون خنده هات
با نگرانی ادامه داد: النا قبول میکنی جوابت مثبته دیگه نه؟
اوهوم گفتم و سرمو تکون دادم
آریا بغلم کرد و سریع ازم جدا شد و گفت:بیا بریم خیلی وقته اینجاییم
با لبخند رفتیم پایین که مینو خانم گفت:
چى شد
آرام:مبارکه
همه دست زدن نشستیم سر جاهامون که پدر آریا گفت: بهتره جشن عروسی رو زود تر
romangram.com | @romangraam