#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_62
نیکا: سلام النا یه مشکلی پیش اومده باید هرچه زوتر بیای لندن
با نگرانی گفتم: چی شده مشکلی پیش اومد
نیکا:نمیتونم پشت تلفن بگم باید بیای
-باشه باشه بلیط میگرم تو اولین پرواز خودمو میرسونم
نیکا:باشه نمیخواد عجله کنیا خب
مشکوک گفتم :نیکا ......
حرفمو قطع کردو گفت: نمیخواد عجله کنیا خب
به ثنا مشکوک نگاه کردم: که وقتی دید دارن نگاهش میکنم به حالت مشکوکی صورتشو
برگردوند سمت آریا
-مشکوک میزنین ها
نیکا با من من گفت: م..مشکوک.....ن....نه چرا مشکوک حالا نمیخواد بیای لندن خودم مشکلو
حل میکنم بای بای
نزاشت حتی خداحافظی کنم ....چی تو سرشونه دارن چیکار میکنن ...
-ثنا
ثنا روبه آریا گفت: میگم چقدر هوا خوبه نه
آریا خندیدو گفت: بله عالی
هرچی میگم چی شده اصلا به من نمیگه .... مطمئنم این آریا هم میدونه....دیگه بیخیالش شدم
...ساعت و نگاه کردم ساعت ۵ بود...
romangram.com | @romangraam