#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_55
به طرف ثنا رفتم .... تفنگ و از دستش گرفتم..و خودم به طرف پسره گرفتم و گفتم: الکی
نمیخواد بری شکایت کنی مجوزشو داریم ....
رو به همه دانشجو ها گفتم....: هر کسی بخواد اذیتمون کنه من میدونم با اون ..دوباره رومو
کردم به طرف پسره : آخرین بارت بود
اسلحه رو گذاشتم کمرم... از رو میز کیفمو برداشتم ثنا هم کیفشو برداشت.... رفتیم تو
کلاس نشستیم تا استاد خوشتیپه بیاد...
دو دقیقه بعد تشریف آورد....
بی توجه بهش موبایلمو در آوردمو شروع کردم به چت کردن....
شروع کرد به درس دادن...و من هنوزم داشتم چت میکردم ...فکر کنم ثنا هم حوصلش سر
رفت اونم شروع کرد به چت با نیکا ...
با صدای استاد به خودم اومدم نگاهش کردم با اخم بهم گفت: خانم معتمد حواستون اصلع به
درس نیست ... فردا امتحان دارین...
قبل از من یه پسره جواب داد: استاد ...
ادامه حرفشو یه دختره گفت: استاد خانم معتمد امروز اسلحه کشیدن
احمق ... آشغال ....بی شعور
آریا متعجب گفت: چی?
با خونسردی گفتم: آره خب هر کی پا پیچمون بشه تلافی میکنم ...مجوزم دارم ...
از جام بلند شدم ...کیفمو برداشتم ...راه افتادم از کلاس برم بیرون ...که استاد گفت:کجا خانم
-قبرستون
romangram.com | @romangraam