#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_52


یه مانتو سفید حالت کتی پوشیدم با شلوار مشکی دمپا

شال سفیدمو سرم انداختم یه آرایش خوشمل هم کردم .....کفش عروسکی مشکی گلبهی مو

پام کردم کیف و موبایلمو با سوییچ ماشین و برداشتم و رفتم پایین.....

ثنا روی مبل نشسته بودو زیر لب غرغر میکرد.... تا منو دید گفت:چقد دیر حاضر شدی دیر

شدا.....به تیپش نگاه کردم یه مانتو آبی آسمانی با شلوار جین طوسی پوشیده بود ...

با جیغش از جا پریدم: النا با توام ها منو خوردی خوبه خودش از من خوشتیپ تر شده

.....

به طرف در رفت و ادامه داد:بدو دیگه

خندیدمو گفتم:ثنا جان هنوز دیر نشده عزیزم

برگشت و پشت چشمی نازک کرد ... از عمارت خارج شد ...منم پشت سرش خارج

شدم....

سوار ماشین شدیمو حرکت کردم....چند دقیقه ای که تو راه بودیم ثنا با پخش ماشین ور

میرفت و من تو فکر یه هفته پیش بودم.....همون روز که ثنا اومد ساعت هفت عمه اینا

اومدن ..و من پول شونو دادم اونا هم فه طلبکاراشون دادن و..الان تو یه خونه ۷۵ متری

زندگی میکنن....یه زندگی معمولی دارن

وقتی به خودم اومدم ..دیدم ماشین و تو محوطه دانشگاه پارک کردم ...از ماشین پیاده شدم.ثنا

هم از ماشین پیاده شد....به ساعت نگاه کردم ....وای الان کلاس شروع میشه امروز فکر

کنم با خانم عزیزی و استاد سپهری کلاس دارم...با ثنا بدو بدو به طرف کلاس رفتیم....در

زدم و با بفرمایید استاد عزیزی وارد کلاس شدم

-سلام استاد

romangram.com | @romangraam