#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_5
-قیمه
سارا : چشم
بعد از سارا مریم بدو بدو اومد: خانم آقای یوسفی اومدند
از پشت سرش آقای یوسفی اومد : سلام دخترم
آقای یوسفی یک مرد ۵۰ ساله با تجربه بود
با لبخند گفتم:سلام
رو به مریم گفتم میتونی بری. .
-خب بفرمایید بشینید چی میل دارید
یوسفی: چیزی نمیخورم باید زود برم کارایه دانشگاهتو انجام دادم ولی باید خودتو دوباره به
رئیس دانشگاه معرفی کنی
- آهان کی باید برم؟فردا؟
یوسفی: بله فردا ساعت ۱۲تا۲
-باشه
یوسفی:راستی از عمارتت خوشت اومد؟
-بله خیلی قشنگه ممنون
یوسفی: خواهش میکنم..... خب بیا مدارکا تو بگیر
مدارکارو از دستش گرفتم
یوسفی: من دیگه برم فردا دادگاه دارم باید به کارهام برسم
-حداقل چیزی میخوردین
یوسفی : نه ممنون دخترم
romangram.com | @romangraam