#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_2


یک قدم برداشتم و ایستادم به طرفش برگشتم و با یک لبخند محو گفتم: اسمت چیه ؟ چند

سالته؟

سرشو انداخت پایینو گفت: اسمم مریمه ۲۸سالمه

با همون لبخند محو گفتم : خوبه . چند نفر دیگه اینجا کار میکنن

مریم: یک نفر دیگه که خدمتکار شخصیه شما هستن و الان اتاقتونو تمیز میکنه

اوهومی گفتم به طرف پله ها رفتم اولین پله رو رفتم بالا که یک دختر با لباس خدمتکاری بدو

بدو از پله ها اومد پایین با لبخند بهش نگاه کردم و گفتم : نیوفتی

منو دید ایستادو گفت: سلام خانم خوش اومدید

-سلام ممنون تو خدمتکار شخصی من هستی؟

دختر: بله اسمم سارا ست

رو به مریم گفتم: مریم چمدونو بده سارا بیاره تو به کارت برس

مریم: چشم

از پله ها بالا رفتم سارا هم پشت سرم با چمدون یواش یواش می اومد گوشیم زنگ خورد

ایستادمو از کیفم درش آوردم آقای یوسفی وکیلم بود

-بله

یوسفی: سلام خانم معتمد به سلامت رسیدید

-سلام بله رسیدم الان تو عمارتم

یوسفی: پس من ساعت پنج اونجام به خاطر کار های دانشگاهتون

-باشه منتظرم

یوسفی : خداحافظ

romangram.com | @romangraam