#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_19
چون ممکنه بستنی یا خوراکیه دیگه به لباس مردم بخوره و کثیف شه و دعوات کنن خب
پسربچه با لبخند گفت : چشم حالا منو میبخشین
- با خنده گفتم: بله مگه میتونم پسری به این نازیو نبخشم حالا یه بوس بده
لپ شو اورد جلو بوسش کردم جای رژ لبم موند رو لپش ازشون خداحافظی کردم متوجه
شدم همه دورمون جمع شدن و عکس و فیلم میگیرن
از بین مردم گذشتیم همه میخواستن عکس بگیرن📸 و من چیزی نمیگفتم و به راهم
ادامه میدادم رفتم داخل یه مغازه مانتو فروشی 👗فروشندش هم بدو بدو اومد داخل مغازه
اون هم انگار بیننده نمایش ما بوده .......
فروشنده: بفرمایید خانم معتمد
-یه مانتو خوب میخوام
فروشنده با لبخند: بله بله بفرمایید این مانتو هارو ببینید
چند تا مدل نشون داد از یکیشون خیلی خوشم اومد مانتو رو پرو کردم رنگش مشکی بود تا
کمر تنگ از اون به بعدش کلوش بود یه کمربند از جنس ساتن رنگ مشکی داشت از پشت
دامنش یه حریر مشکی به دامنش دوخته شده بود یقش یقه انگلیسی بود خیلی خوشگل بود از
اتاق پرو اومدم بیرون و به فروشنده گفتم همینو میخرم فروشنده هم خوشحال شد😍😍🤑🤑و
قیمتشو بالا برد من هم پول و دادم یک پلاستیک برای مانتویه کثیفم داد حسام مانتو مو گذاشت
تو پلاستیک از مغازه خارج شدیم تلفنم زنگ خورد از کیفم آوردم بیرون اسم ثنا روی گوشی
خودنمایی میکرد ( ثنا یکی از محافظه شخصیم تو لندن بود خیلی با هم صمیمی بودیم ) تلفنو
romangram.com | @romangraam