#دختر_مغرور
#دختر_مغرور_پارت_17






گوشیمو گذاشتم کنار رفتم داخل اتاقم ک یکم استراحت کنم مریم ادرسو گذاشته بود رو میزم

نگاه کردم ارایشگاه سپید..خب خوبه یکم استراحت کنم بعداز ظهر میرم ارایشگاه ساعت رو

برای ساعت شش تنظیم کردم و گرفتم خوابیدم..

دینگ دینگ⏰ ..باصدای الارم گوشیم بیدارشدم و لباسامو عوض کردم ی مانتو مشکی کوتاه

باشلوار لی جذب پوشیدم ی ارایش ملیح کردم و از عمارت اومدم بیرون به راننده ادرس

ارایشگاه رو دادم خودمم نشستم توماشین بعد یه ربع رسیدم ارایشگاه رفتم داخل ارایشگاه تا

منو دیدن یکی از خانم ها داد زد وای النا معتمد خدای من یه پوزخند زدم رفتم گفتم موهامو.

دکلره کنه سریع اومدن سمتم مانتو. وشالمو ازم گرفتن منم نشستم رو صندلی ی خانم

خوشگلی اومد سمتمو شروع کرد به اماده کردن رنگ





بعد دوساعت کارم تموم شد ی نگاه ب خودم کردم کردم دیدم خیلی خوشگل شدم 😜😜پولو

دادم اومدم بیرون به راننده گفتم منو ببره به ی مجتمع خرید ..حوصلم خونه سر میرفت

عاشق خرید بودم با اینکه به هیچ چیزی نیاز نداشتم بازم تو طول هفته چند بار با نیکا میرفتم

خرید ..

راننده منو برد به یه مجتمع خیلی بزرگ و زیبا گفتم ماشینو بزاره پارکینگ چقد شلوغ بود کلی

منتظر موندیم تا داخل پارکینگ شد بادیگاردام هم پشت سر ما بودن راننده لیموزینو ی جا

پارک کرد و درو برام باز کرد از ماشین ک پیاده شدم یهو چشمم به یک نفر خورد اوه خدای

romangram.com | @romangraam