#دل_من_دل_تو_پارت_145


-خیر مال من نیسـت... یه وقت زنگ نزنی به این شمارها!!!

-شماره ی کیه؟!

لبم رو گاز گرفتم و با سکوتم گفت:

-اون؟!

-اوهوم!

-اون چطوری گوشیش رو داد دست تو...؟!

-چیزه ماری...

-الان پیشته؟!

-عاشق همین باهوش بودناتم!

خندید و و آروم حرف میزدم که آدرین نشنوه نشسته بود و مثلا داشت تی وی نگاه می کرد! :

-قربونت برم میخوای با رامتین حرف بزنی؟!

-نه نه! ببین ماری.... نگران من نباش باشه؟! دیگه ممکنه نتونم زنگ بزنم! باشه؟!

-اوکی عسلم!

-نوید کوچولو خوبه؟!

-عالی عزیزم همه چیز خوبه اتفاقا الان وحید اینجا بود من رو با رامتین دید شاخ در آورد! ببین چیزی فهمیدی؟

-اوهوم.... فردا چیزه بگو جمع کنه حواسشو...! ببین ماری من دیگه باید برم خیلی پر حرفی کردم کار نداری فعلا!

فورا تماس رو قطع کردم و گوشی رو گرفتم سمتش اخمام توی هم بود:

-ممنون از لطفتون...

romangram.com | @romangram_com