#دل_من_دل_تو_پارت_130


از نوک پاهام تا کف سرم یخ زد یا امام حسین این رو کجای دلم بزارم؟! آروم باش آرامش آروم ریلکس باش بچه! داره امتحانت میکنه! زل زده بود تو چشمای ی سبز رنگم نگاه خاکستریش پر بود از غرور! نفسی عمیق کشیدم و گفتم:

-بستگی داره... اگه خوب باشه آره چرا که نه؟!

یه تای ابروش پرید هوا.... نه مثل اینکه موفق شدم! دست مردونش رو گذاشت روی پاشو گفت:

-استخدامی... فقط! به بانو میگم بهت بگه که چیکار کنی!

و بلند شد و من همچنان نشسته بودم فهمیدم داره عصبی میشه! کیف میکردم از اینکه رو مخش باشم بلند شدم و دست به سینه موندم با دو قدم بهم نزدیک شد و سرم رو گرفتم بالا تا بتونم ببینمش... اگه اخلاقش رو فاکتور بگیرم میتونم به اون دخترا حق بدم عاشقش شن.. خوشگل بود.. خیلی هم خوشگل بود... اما خوشگلیه بی اخلاق چه فایده ای داره؟! از همه مهم تر... این حیوون آدم نیـست.. یه حیوون پسته! نفهمیدم چه طوری اما محکم چونم رو گرفت توی دستش و سرش رو گرفت پایین از چشماش خشم میبارید نکنه چیزی فهمیده؟ غرید:

-این یه بار رو هر چقدر گستاخی کردی گفتم بار اولته ازت گذشتم! بار دوم ازت گستاخی ببینم شک نکن که میفرستمت بری پیش همون دوستت! از طرفی... زبون درازی نکن واسه من.. اون دندونات تازه از حالت شیری در اومده حیفه تو دهنت خردشون کنم! هیچ کی حق نداره به من توهین کنه واگرنه عواقب خاص خودش رو داره! از من گفتن بود... این رو هم اضافه کنم.. نبینم از این حرفای تند و تیز به بانو بزنی...

نگاهم تو نگاه خاکستریش گره خورد!اخمام رو توی هم کشیده بودم و داشتم از کوره در میرفتم گوشام از داد آخرش درد گرفت:

-شیر فهم شــــد؟!

نفسی عمیق کشیدم و گفتم:

-نفهم نیستم تفهیم شد ولی بزار بگم،من حرف زور تو کتم نمیره! این یه هشداره! دست غیر مبارکت رو هم از این چونه ی من بردار!

سرش از سرم فاصله گرفت اما فشارش روی چونم زیاد بود کلی کلنجار رفتم با خودم و یه آخ هم به زبون نیاوردم! داد زد:

-بــانو؟!

چیزی نگذشت که یه خانم متشخص اومد... قیافه ی مهربونی داشت اخمام توی هم بود گفت:

-ولش کن آقا کشتین دختر مردمو !

-اینش بهت مربوط نیست بانو! اینو ببرش اتاقشم بهش نشون بده! چیزای لازم هم بهش بگو...

روش رو کرد طرفم و با چشمای خاکستریش که تو حاله ای سرخ قرار داشت زل زد بهم و محکم تر چونم رو فشار داد و از طرفیم بازوم رو گرفته بود فشار میداد داشت استخوونام رو پودر میکرد اما هیچی نگفتم! پوفی کردم:

-عمو قصد ول کردن ما رو نداری نه؟! فکر کنم من رو با کیسه بکست اشتب گرفتیـا!

-بانو.. اگه زبون درازی کرد در برابرت بی برو برگشت بهم میگی... فهمیدی چی گفتم؟!

romangram.com | @romangram_com