#در_تمنای_توام(جلد_اول)_پارت_7



بیتا متفکرانه گفت:بعیدم نیست اما فکر نکنم نکسیا اینقد بی معرفت باشه.



آلما دستی به صورتش کشید و گفت:



-همه ی آرزوم داشتن نکیساس حالا که یه قدم مونده بهش برسم می ترسم ،تمام ترسم به خاطر پس زدنشه.اگه پسم زد چی؟



بیتا دستش را گرفت و گفت:



-بیا امیدوار باشیم ،ازت خواستگاری شده اونم برای پسری که تو دوسش داری پس جواب مثبت بده بقیه شو بسپار دست خدا.



-حق با توئه باید امیدوار باشم.



-پس بخند که دیگه داریم شوورت میدیم رفت دیگه داشتی می ترشیدی.



آلما خندید و گفت:دیونه،نه اینکه تو ترشی نشدی خوبه هم سن هستیما.



-بی تربیت کجا هم سنیم؟من دو ماه از تو کوچیکترما.



-اوه همچین میگه 2 ماه انگار2 ساله.



-باشه اینقد ور نزن بپر بریم ببینیم این زری جونتون اینا ناهار چی گذاشته خیلی گشنمه.



-پاشو برو خونتون ناهار نداریم.



-خجالت بکش اینقد فسفر سوزوندم اونوقت یه ناهارم نمی دی ای خسیس گدا.



آلما بلند شد دست بیتا را گرفت و گفت:بیا بریم فک کنم باقالی پلو با ماهی گداشته واسه ناهار.



-شازده تونم میاد؟



-فکر نکنم الان اداره اس،معمولا برا ناهارا خونه نمیاد.



-بهتر ببخشید آلما جون،می دونم قراره شوهرت بشه اما خیلی ترسناکه.



-ترسناک نه فقط جذبه داره.



-اوه جذبه اش منو کشته.



از اتاق خارج شدند شکوفه که داشت از پله ها بالا می آمد با دیدنشان گفت:



-داشتم می یومدم برا ناهار صداتون کنم.



بیتا گفت:شکوفه جون معده مون داشت به غلت کردن می افتاد گفتم بپریم بیایم تا پس نیفتادیم.



شکوفه خندید و گفت:پس عجله کنین تا سرد نشده.



نکیسا نبود و بیتا با خیال راحت ناهارش را خورد و ساعتی بعد خداحافظی کرد و رفت.



*******



فصل سوم



با دلهره در زد صدای شکوفه را شنید آرام در را باز کرد و داخل شد شکوفه مشغول مرتب کردن تخت 2 نفره ی خود و ساسان بود با دیدن آلما لبخند زد و



گفت :بیا دخترم



آلما روی مبل درون اتاق نشست، شکوفه روبه رویش نشست و گفت:



-خب دخترم فکراتو کردی؟ نظرت چیه؟



آلما نفس عمیقی کشید و گفت:من فکرامو کردم......جوابم مثبته.



شکوفه ناگهان کلی کشید و محکم آلما را در آ*غ*و*ش کشید و گفت:تو عروس خوشگل منی.



آلما خندید و گفت:زن دایی خفه شدم.



شکوفه او را از خود جدا کرد و گفت:از خوشحالیه زیاده، باید به ساسان و نکیسا هم خبر بدم.



فورا گوشی را برداشت و به ساسان زنگ زد و جواب مثبت آلما را خبر داد.همین که قطع کرد به نکیسا هم خبر داد و رو به آلما گفت:امشب باید در مورد



نامزدی شما برنامه ریزی کنیم.



آلما صورت شکوفه را ب*و*سید و گفت:زن دایی من کلاس دارم با اجازه تون من میرم.



-برو دخترم،مواظب خودت باش.

romangram.com | @romangram_com