#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_6


غزل باکنجکاوی وسط سالن ایستاده بودودامون باتنی خسته به سمت اتاق مشترکشان میرفت بعدازاواین اتاق حکم زندان راداشت اتاقی که بوی تن ترمه رامیدادوصدای خنده هایش ماننده موسیقی دلنوازگوش رانوازش میداد! ....................

مثل هرروزسحرخیزوسرحال لای چشم هایش راباز کردباچشمانی نیمه بازازاتاق خارج شدوبه سمت آشپزخانه حرکت کردطبق عادت همیشگی دره یخچال رابازکردوبطری آب پرتغال راسر کشید

-ای جون،جیگرم حال اومد!

به دنبال سگ پشمالواش می گرددهمان کاری که هرروزبعدازسرکشیدن آب پرتغال انجام می دهد...

-جوجوی من!پسرم؟عجق مامان!

یکی یکی اتاق هاراگشت تابه اتاق بغل دست اتاق خودش رسیدناغافل بدون اطلاع ازحضوردارینوش دستگیره راپایین کشیدوداخل رفت بادیدن دارینوش درآن وضع غیرقابل توصیف به زورآب گلویش راقورت داد،دارینوش که تاقبل ازواردشدن غزل مشغول خشک کردن موهای خوش حالت وپرپشتش بودشوک زده وسط اتاق ایستاده بودغزل که به خودش آمدجیغ کشداروبلندی کشیدکه به جرات می توان گفت حنجره اش پاره شد!جیغ زنان به سمت اتاقش دویدودرراروی خودش قفل کرد چیزی که دیده بودحتی فراترازچیزی بودکه ازپدرش دیده بود دوست داشت همینجاخودش راقبرکنداماهرگزبادارینوش چشم توچشم نشود!بایادآوری صحنه ی چندلحظه پیش ازخجالت صورتش گر گرفت!نیمی ازمغزش خجالت ازروبه روشدن بااوبودونیم دیگرلذتی که ازتماشای پوست برنزه وبدن شیش تیکه ی اوبرده بودپرشده بود!بعدازساعت هاکلنجاررفتن باخودش دستش رابه زانویش گرفت وازجابرخاست دست ورویش راشست وبه سمت آینه قدی اش رفت،ازدیدن خودبااین وضع سری ازتاسف تکان دادومشغول آماده شدن شد!حالامی فهمیدکه سرووضع خودش هم همچین درست وحسابی نبوده!لباس خواب حریرصورتی رنگی تنش بودکه قدش تاوسط رونش بودوشلوارک ست لباسش که تاروی زانوبودازهمه چیزفجیح ترلختی شانه هاوگردن سفیدش بودکه ماننده الماسی برق میزد!بازدن رژصورتی رنگی برروی لبان خوش فرمش آماده شدن راپایان دادوبه سرعت ازخانه خارج شدطوری می دویدکه اگردارینوش هم درخانه باشداورانبیند!وچه کسی میدانست دارینوش بانگاهی تب دارنگاهش راازعکس قدیمی اوبه روی خودش که درحال دویدن بودسوق داد،دلش کمی شیطنت می خواست کمی معصومیت که انگارتمامادرصورت دختره ترمه خلاصه شده بود!عکس رادرمیان مشتش مچاله کردوگوشه ای ازاتاق پرت کردنبایدکج میرفت تااینجاآمده بودنبایدمنحرف می شدنبایدبه کسی اجازه میدادوارده قلب زخمی وداغونش شود!حتی اگردختره ترمه باشد! ...........

غزل-چیزی میفهمی؟

ثمره-کی ازاین فیزیک سردرمیاره که مادوتاخل وچل بفهمیمش!

-تابه حال یه مردولخت مادرزاددیدی؟

-جووووووووون قشنگ ترین تصویره زندگی یه آدم میتونه باشه...

-خاک برسرادبت کنم یعنی!

-چی شده حالا؟تودیدی؟

romangram.com | @romangraam