#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_53
-خودم بهش گفتم.
-چرا؟
-چون دوست ندارم غزل بیش تریازایناوابسته بشه،اون دختره تنهاواحساساتیه زودوابسته میشه زوددل میبنده دلم نمی خوادروحش آزرده بشه.
-غزل وبسپارین به من!اگه بامن ازدواج کنه،اسمم رواسمش باشه هیچکی نمیتونه چپ نگاش کنه..
-بارویاچیکارمی کنی ؟به اونم میگی می خوای ازغزل محافظت کنی واسه همینه که باهاش ازدواج کردی؟
-رویانمیفهمه یعنی نمیزارم که بفهمه...
-بعده ازدواج چی؟میبریش کجا؟خونه ی رشید؟بعدازتموم شدن این بازی چه برنامه ای داری؟طلاقش میدی؟
-الان تنهاچیزی که به ذهنم میرسه فقط اینه که عقدش کنم پیش خودم باشه خیالم راحت تره توچی دامون؟غیرتت اجازه میده یکی دیگه ازآدمای کیومرث بشه سایه بالاسره غزل؟
-توچیزی ازرسم ورسوم ازدواج میدونی؟
-نه نمیدونم...چون زندگی اینقدرسم ورسوم مهم تری داره که این چیزاتوش گم باشه.
-بایدباغزل حرف بزنم شایدبه مرده دیگه ای علاقه داشته باشه..
-نداره!
romangram.com | @romangraam