#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_42


چشمام لبریزازاشک شدمتنفربودم ازضعیف بودنم چرانتونستم خودموکنترل کنم؟

بابغض گفتم-دستم دردگرفت ول کن!

دستموکه رهاکردخون دوباره تورگام جریان گرفت دستموبه لبه ی تخت تکیه دادموبلندشدم،دوباره برگشتم تواتاق خودم بااشک حولموبرداشتمورفتم توحموم تنهاجایی که اشکای آدموپنهون می کرد.....

(دارینوش)

کلافه وعصبی دکمه های پیرهنمو بازکردم،تنم مثل کوره داغ بود..باقدمای محکم به سمت آشپزخونه رفتم بطری آب وازتویخچال برداشتم ویک نفس سرکشیدم ولی فایده ای نداشت خودمومیشناختم فقط به یه چیزنیازداشتم،گوشیموازتوجیبم درآوردمورفتم تومخاطبین سریع به شماره ی طنازیه پیغام فرستادم که آماده بشه،بطری وگذاشتم تویخچال وبه سمت اتاقم رفتم ولی مقابل اتاقش خشکم زددیگه نه قلبم نه پاهام هیچکدوم همراهیم نکرد،بابدنی برهنه مقابل آینه وایستاده بودوبااشک موهاشوشونه میزد،چقدرظریف وزیبابود!زیباترازهرچیزی!!نگاهش که به من افتادباخجالت وهول دروبست امامن نمیتونستم همینجوری بزارم وبرم،میتونستم؟؟؟دارینوش برو.....توبرای آروم گرفتن به لوندی ذاتی غزل نیازی نداری توفقط میتونی باهزاران دخترمثل طنازورویا... داشته باشی که وقتی بی رحمانه باهاشون .. ..نگران دردکشیدنشون نباشی فقط به لذت خودت فکرکنی توکثیفی دارینوش نبایدآلودش کنی توبه دامون قول دادی به پدرت به قلبت به بهترین رفیق دنیاقول دادی که پاکج نزاری ولی مگه دامون میدونست که دخترش همه ی قول وقرارهاروبه راحتی ازبین میبره؟؟خسته وداغون به میله ها تکیه دادمونشستم چشماموبستم تایکم آروم بگیرم...بعدازچنددقیقه صدای بازشدن دراومدچشماموبازکردم..دره اتاقش رونیمه بازگذاشته بود...بدون فکروتعلل رفتم تو،بی مقدمه وهیچ حرفی،فک می کردم بایه بوسه عطشم برطرف میشه ولی تشنه ترشدم،پرتوقع ترشدم،سست شدم زدم زیره هرچی قول وقراربودهرچی مردونگی بود!تواون لحظه فقط یه چیزمی خواستم *غزل*همینطورتندتندوپشت سره هم بهش گوشزدمی کردم ...

-اگه یه لحظه هم فک کردی نمیتونی تحمل کنی اگه دردت زیادشد،اگه نتونستی کنترلم کنی فقط کافیه بهم بگی تمومش کنم ازصدامتنفرم بهتره جلوی دهنت وبگیری،از.... های یه طرفه هم خوشم نمیادهمونقدرکه من لذت میبرم توهم لذت میبری،شنیدی بهت چی گفتم؟اگه نتونستی تحمل کنی..

-ولت نمی کنم!

تشنه ترشدم درست مثل یک شکارچی،تک تک حرفاش بیش ترمنوسمت خودش می کشوند،پیرهنشوکه درآوردم رودستام بلندش کردموبردمش تواتاق خودم باخشونت پرتش کردم روتخت.....هیچ وقت این عادت ونداشتم ولی اول بوی تنشوبه ریه هام فرستادم همه ی مشامم که پرشد دستام رفت سمت کمربندم بابغض گفت-تمومش کن!

باچشمای سرخ زل زدم توچشمای قشنگشوبرعکس خشونت همیشه آروم بازوهای برهنشونوازش کردم ...

-چرا؟من که هنوزشروع نکردم..میترسی؟

بامظلومیت سرشوبه معنای مثبت تکون داد...

-ازچی؟

romangram.com | @romangraam