#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_132
-می خوای بارخت ولباست انتقام بگیری؟
-من انتقامم وخیلی وقته که گرفتم،همین که مرده سنگی مثل توعاشق شده خودش یه کوه انتقامه!
-حرفات قشنگن ولی جوابش بمونه واسه خونه..بشین!
-نمی خوام..
-توعاشقه اینی که بازوربه چنگم بیارمت!
-اگه میدونی پس چرااقدامی نمی کنی؟
ترمززدوباخشونت بازوموگرفت ونشوندم روی صندلی،درحالی که صاف توچشمام زل زده بودکمربندموبست....
به دراتاق تکیه زده بودوباهرلباسی که توی چمدون میزاشتم یه پک به سیگارش میزد،نیم نگاهی بهش انداختم..باقشنگ ترین وجذاب ترین حالت ممکن نگام می کرد،بوی عطرتلخش بابوی سیگارمخلوط شده بودورایحه ی قشنگی به وجوداورده بود!همه چیزوکه جمع کردم زیپ چمدونوبستم،بی قراربه چشمای آبیش خیره شدم،حرف چشماموخوند،مثل همیشه...سیگارشوزیره پاهاش له کردودستاشوازهم بازکرد،بادلتنگی خودموتوی آغوشش پرت کردم،آغوش امنی که فقط تابیست وچهارساعت دیگه متعلق به من بود!جوری منوبه خودش فشارمیدادکه مطمئن بودم تمام بدنم قرمزمیشه،آروم کنارگوشم زمزمه کرد..
-واسه آخرین بارمی خوام باهام هم نفس شی،شایدم بشه هدیه ی جداییمون،هرچی که هست دلم می خوادتموم نشه...
توماله منی؟
-توچی؟
-هستم!
romangram.com | @romangraam