#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_111


دستاشوآوردبالاوباخشن ترین لحن ممکن گفت-نزارچشماموروی حسم بهت ببندم غزل..

دستاموازروبینیم برداشتموخونی که سرازیرشده بودونشونش دادم-چجوری می خوای چشمات وببندی؟مگه نبستی؟مگه نکوبیدی توصورتم؟

انگارتازه فهمیدکه چه غلطی کرده،دستاش که به سمت صورتم اومدبادلخوری خودموعقب کشیدم.

-به من نزدیک نشو!

-لجبازی نکن بزارپاکش کنم..

-چیوپاک کنی؟مگه گندی که کاشتی پاک میشه؟مگه دلموکه شکوندی خوب میشه؟رسمابهم گفتی خراب رسمابهم بی اعتمادی درحالی که من بایدبه توشک داشته باشم میدونی چرا؟چون اون توبودی که توگذشته ی نحست باهزارنفر.... داشتی به خیالت که فراموشم شده؟روزی صدباروقتی میام توبغلت هزارجورفکروخیال میادتوسرم که قبل من چندنفرتواین آغوش بودن ولذت بردن؟

تپش درحالی که هق هق می کردخودشوپرت کردتوبغلم،بچم حسابی ازصدای فریادماترسیده بودآروم بغلش کردموبردمش تواتاقش،خوابوندمش روی تخت وموهاشونوازش کردم...خوب که خوابیدرفتم توروشویی که خون دماغم وبشورم...ازتوی آینه دیدمش،دستمالی که به سمتم گرفته بودوچنگ زدموانداختمش توسطل زباله ولی حتی ذره ای به خیالش هم نبودهمین هم حرصمودرمی آورد..

روی شونمو بوسیدوبی رحمانه گفت-پاتوکج بزاری ازاین بدترمیخوری،توماله منی هم جانی هم روحی،ازتوی محدوده ی من خارج بشی خیلی بدمیبینی چشم آهو،فهمیدی؟

غرورم اجازه نمیدادکه تسلیمش بشم ولی بافشاری که به شونه هام واردکردخیلی آروم گفتم-فهمیدم!

پوزخنده ترسناکی زدورفت بیرون..برای اولین بارازش ترسیده بودم ولی دلیل نمی شدکه تواین جهنم بمونم تامنم مثل خودش دیوونه کنه.............

ثمره-نمی خوام دل سردت کنم ولی به نظرم یکم بیش تراینجابمون،اگه برگردی پیشش نه تنهاخودشوتغییرنمیده بلکه وحشی ترازقبل میشه توکه نمی خوای تاآخره عمرت بشینی گوشه ی خونه وبچه داری کنی می خوای؟

-همه ی ترسم هم ازآینده ی این طفله معصومه،دارینوش مثل یه غریبه بهش نگاه می کنه حتی باوجوداینکه بااسم او برای تپش شناسنامه گرفتیم..

romangram.com | @romangraam