#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_84


ملودی - بستنی مخصوص !

یادداشت کرد و از ما دور شد .

- شوهرتم بیاریا!

اخمی کردم - اولا که مرد ها و زنا جدان، ثانیا اصلا نیاز نیست باشه !

ملودی مشتی آروم به دستم زد - عه میخوام ببینمش!

پوزخند زدم - مالی نیست ! دفعه دیگه نگی شوهرت ، خوشم نمیاد !

تای ابروشو بالا انداخت - خوب بابا ...

کمی مکث کرد ولی بعد گفت - یعنی اینقدر زندگی باهاش زجر آوره!

کلافه پوفی کشیدم - سخت نیست !

ملودی متعجب گفت - پس چرا اینطوری میگی ؟

- نگاه کن ، همو اذیت نمی کنیم ، مدام کل کل نداریم! ولی من این زندگی رو دوست ندارم !

ملودی - زندگی به دغدغه خیلی خوبه که !

کمی فکر کردم ، به آینده ی نامعلوم - میدونی ، من زندگی با کسی رو که دوستش دارم میخوام ، مدام منتظر یک اتفاقم ملودی !

سوالی پرسید - چی ؟

بغض به گلوم چنگ زد - یک چیز که بتونه منو روانی کنه !


romangram.com | @romangram_com