#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_61
بهت زده از برق سیلی که خورده بودن، دستمو رو صورتم گذاشتم...
آرتیمان بالاخره به حرف اومد :شیدا این چه کاری بود؟
شیدا:تازه طرح اونو میگیری؟ حیف من که هر کاری برات کردم، مگه نشنیدی چی گفت......
دیگه صبر نکردم تا چیز دیگه ای بگه و سریع رفتم بالا... هه حالا خوبه نمیخواستم همیشه اینجا باشمو این باشه وضعم....
وگرنه حتما باید بیشتر از این تحقیر میشدم، اونم سر هیچ و پوچ،...
امروز میرم قطعی به عمو میگم، حتی دیگه حضور آبتین هم مهم نیست....
تو جایی که کثافت کاری باشه، یک دقیقه هم نمیمونم....
آبتین و دادم دست خاتون و سریع لباسامو عوض کردم....
و بدون توجه به کسی از عمارت زدم بیرون...
خوبه که اصلا فکر مثبت بودن جوابمو نداشتم وگرنه الان حالم بد بود، خوبه که جوابم منفی بود...
بین آبتین +کثافت کاری های آرتیمان
و
دوری از آبتین +زندگی عادی....
دومی رو انتخاب کردم....
بالا که باید از آبتین جدا میشدم....
پس بهتر بود زودتر اینکار رو کنم....
هم وابستگیم کم تره نسبت به آینده.... هم دیگه مشکلات اینجوری واسم پیش نمیاد....
romangram.com | @romangraam