#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_40
نشست، از ضرب پاش فهمیدم استرس داره.....
گفتم :این چیزی که میگم یه اجباره نه خواهش.....
باید بیای و اینجا زندگی کنی....
کاش قبول کنه، بهش برای کارام نیاز دارم....
بلند گفت :چیییییییی؟
گفتم :فک کنم شنیدی
گفت :واقعا چه فکری کردین در مورد من که بیام تو خونه یه مرد غریبه زندگی کنم.... درسته به آبتین وابستم ولی نمیتونم قبول کنم.....
نمیدونم چرا از دهنم پرید ولی گفتم :پس صیغه میکنیم....
دیگه واقعا صداش رو فک کنم کل عمارت شنیدن :
شما درمورد من چی فکر کردین، فک کردین چون پدر و مادرم مردن مث هرزه های خیابونی میشه باهام رفتار کرد، براتون متاسفم و ازتون حالم به هم میخوره.... همین الان از این خونه میرم
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا گند زدم، یعنی گند که کمه به افتضاح کشوندم نقشمو....
اما واسه اینکه کم نیارم گفتم :طبق قرار داد شما باید تا آخر مدت قرارداد اینجا باشید....
سعی کنید قبول کنید چون واسه همه بهتره و اگر بلایی سر آبتین بیاد همه رو از چشم شما و بی مسئولیتیتون میبینم
نیلوفر :
نفهم....
خر....
گولاخ....
گاو....
خنگ...
romangram.com | @romangraam