#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_30
منم شروع به تعریف ماجرا کردم.....
بعد از اون یهو سکوت شد......
و طنی خیلی شیک گفت :خاک تو سر الاغت کنن
فردا آبرو تو میبره.....
آخه بچه ها میگن خیلیییییییییی عقده ایه....
با این حرف قلبم افتاد تو پاچم......
ولی بعدش گفتم بیخیال......
و پیتزا سفارش دادیم.....
همم که میدونین دوستام چقد چترن خونم موندن خونم......
و صبح سرنوشت ساز فرا رسید
نیلوفر :
صبح سریع بیدار شدیم و کارامونو کردیم و با لباسای شکل هم رفتیم دانشگاه....
کلا بعضی وقتها شکل هم لباس میخریدیم....
جالب بود آخه.....
بعدم کل آرایشو و بدلیجات و اینامونو شکل هم بود در این مواقع...
رسیدیم و خداراشکر زودم رسیدیم، چون امتحان داشتیم....
من که کلا همه درسا رو خونده بودمو دوره باید میکردم...
romangram.com | @romangraam