#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_12






وارد یه رستورانای سنتیش شدیم





غذا رو سفارش دادیم...





به اون میزارم لعنتی نگاه کردم...





یه آن خودمو و خودشو دیدم که دست تو دست بودیم...





داشت بهم گل میداد...





با صدای طنی تصویر محو شد..





بچه ها نگران نگام میکردن...

سریع با یه ببخشید از جام پاشدم و رفتم سمت دستشویی تا صورتم روبشورم





من حق نداشتم تفریح بقیه رو خراب کنم...





آروم قدم زنان تا تختی که بچه ها نشسته بودن رفتم...





نیلوفر :

رسیدم به تخت

بچه ها خیلی نگرانم بودن....

قول دادم تفریح شونو خراب نکنم...

یهو با صدای بلند گفتم پخخ

بچه هام که تو فاز نگرانی بودن پریدن بالا...

تخت بقلیمون یه اکیپ پسر بودن...

زدن زیر خنده...

منم بی توجه بهشون رفتم نشستم رو تخت و همون موقع غذا ها رو آوردن...

آروم آروم خوردم...

با هر لقمه یاد اون روزا میفتم...

بغضمو قورت دادم...

شب وقتع داشتم یه دل سیر گریه کنم ولی الان نه...





بعدش که خوردیم، پسرا قلیون سفارش دادن...

آروم از نیما خواهش کردم واسه منم بگیرن، گفت نه، از بغل خودم یکم بکشی بسته...

romangram.com | @romangraam