#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_1


مقدمه :

بی تو دوباره میشکنم

غرورم را...

بغضم را....

وجودم را.....

بی تو دوباره میبرم...

نفس هایم را...

شاهرگم را....

بالا و پایین های زندگیم را...

و بی تو پایان می دهم به....

شیطنت هایم...

خانمی هایم...

مهربانی هایم...

وزندگیم...

وبی تو..........

نیلوفر :

با عصبانیت از پله های عمارت پایین اومدم و به نیلوفر نیلوفر کردنای بچه ها توجه نکردم. سریع سوار ماشینم شدما پامو تا ته روی گاز فشار دادم. نمیدونم چقدر گذشته بود که فهمیدم از شهر خارج شدم. جلوی چشمامو درست نمیدیدم، همه چی پشت هاله ای از اشک پیدا بود، تار میدیدم، اشکای بی صدامو پاک کردم، واسه این که تصادف نکنم و کسی رو به کشتن ندم، وگرنه خودم برام مرگم مهم نبود. اونقدر رفتم تا رسیدم لب پرتگاه. هه!جایگاه همیشگی من که وقتی حالم بده منو میشه پیدا کرد. ماشینو پارک کردمو در سمت خودمو باز گذاشتم و صدای آهنگ رو زیاد کردم(آهنگ کی اشکاتو پاک میکنه از ابی) اشکام رو صورتم روون شدن و هق هق ریزمم همینطور ولی چون صدای آهنگ زیاد بود و جاده طوری بود که کسی زیاد ازش رد نمی شد کسی مزاحم خلوتم نمیشد





آرتیمان :

خسته و کوفته داشتم تو جاده رانندگی میکردم که نور بالای یه ماشین باعث کم شدن دیدم شد.سریع زدم رو ترمز و صدای بوقم بالا رفت ولی راننده بیخیال نمیشد. از ماشین پیاده شدم. تا اومدم داد بزنم در باز ماشین دهنم رو بست (باعث تعجبم شد)دستمو جلو چشمام گرفتم و جلو رفتم. صدای آهنگ گوشمو کر میکرد. رفتم جلو تا اینکه صدای هق هق ضعیفی رو شنیدم. یه حجم مچاله شده که لبه ی پرتگاه نشسته بود و داد میزد که خستس از این زندگی. هه!!! اینم یکی دیگه!یکی دیگه از همون دخترای هرز......ی خیا.......،احتمالا دوست پسرش ولش کرده و نمیدونه کی رو تیغ بزنه. ولی صبر کن ببینم! آخه این همه آدم خرپول ساده!!! اینکه گریه زاری نداره. نکنه مثلث عشقیه؟ (اینا رو ول کن بابا بعدا میفهمی _عه جدا؟ _بله _پس دیگه فکر نمیکنم)





آرتیمان :

سعی کردم یکم از بدبینی که نه واقعیت بینیم راجع به زنان کم کنم تا بفهمم موضوع چیه یهو دیدم هق هقش قطع شد و به یه جسم براق روی زمین خیره شد. دستش رو به سمتش برد و برش داشت. آروم جلو رفتم تا بفهمم اون چیه‌؟ اون یه... یه... یه تکه شیشه ی خورد شده بود... دختره آستین مانتوش بالا داد. حدود دو قدم باهاش فاصله داشتم و هر کاری میکرد و میدیدم. لرزش دستاش رو مخم بود. دلم میخواست سرش داد بزنم یا بزن و دنیا رو از وجود یه خائن راحت کن یا نزن و بزار برم سر کار و زندگیم. والا!!! شیشه رو روی رگش گذاشت و خواست رگشو بزنه که یهو چراغ بالا سرم روشن شد و یه فکری به ذهنم رسید. اون طعمه ی خوبی بود. تازه مگه نمیخواست مثه این ضعیف النفس ها خودشو بکشه؟ پس بزار منم یه حالی بکنم. تا قبل اینکه بخواد رگشو بزنه پریدم جلوش و شیشه رو از دستش بیرون کشیدم و محکم بغلش کردم. وای خدا چقد بغلی بود. دلم میخواست اینقدر بچلونمش که له شه. توی اون لحظه چیزی جز هوس داشتن چنین لعبتی توی دلم نبود. آخه تا جایی که من تو بغل گرفته بودمش خوب چیزی بود. حالا قیافم نداشت یه کاریش میکنیم. سریع از بغلم اومد بیرون و بلند شد. من هنوز دوکنده زانو نشسته بودم و وقتی بلند شد سرم رو بالا گرفتم. درست نمیشد ببینمش آخه تاریک بود. ولی صدای ظریفش رو راحت میشنیدم. آخه آهنگ خیلی آروم بود صداش مثل یه زمزمه. گفت :توهم مثل تموم همجنساتی... تا اومد ادامه بده گفتم :چه جالب، نمیدونستم. داد زد :آخه میدونی چیه، هیچ کدومتون مرد نیستید، یه مشت نامردین که اسم مممممررررررددددد رو یدک می کشین. شوکه شدم. آخه صداش مملو از نفرت بود. تا به خودم بیام صدای گاز دادن ماشینو شنیدم. ولش، اینهمه دختر تو این شهر هست که واسم سر و دست میشکنن





نیلوفر :

پسره ی عوضی...

سه نقطه...

برو عمتو بغل کن...

کاش با این پاشنه ی کفشم میزدم تو سرش که صدا ماشین سنگین بده...

(ببخشید دیگه ادب نداره _خف بابا _دیدین گفتم)

تا خونه یه سره فشش دادم و روح خودشو جد و آبادشو مستفیض کردم.

اصلا یادم رفته بود چقدر حالم بد بود. رسیدم خونه.

در و واکردم و لباسامو پخش خونه.

کولر رو تا ته زیاد کردم چون خیلی گرمم بود. لباسامو تو کمد گذاشتم و تا اومدم برم بیرون گوشیم زنگ خورد.

دیدم طنازه. با اینکه حوصله حرف ها یا بهتر بگم غر هاشو نداشتم

گوشیو برداششتم و روح خودمو مستفیض کردم.

طناز :الهی بری زیر تریلی 1354 چرخ... الهی شوهر قزمیت گیرت بیاد که بو پیاز میده... الهی خرماهاتو خودم گردو بزارم و حلواتو خودم پخش کنم و دنیا رو از دست توی انگل راحت کنم.

آخه نفهم.....

الاغ....

گولاخ...

دختره ی سه نقطه

اون ماسماسکتو جواب بده

خاک تو سر من که واسه تو نگرانم...

دیدم هرچی بگذره فش های بیشتری میده و فکش خسته میشه، حالا گوش من هیچی

romangram.com | @romangraam