#بی_من_بمان_پارت_47


بعدش یه فیلم اومد . تو یه پارتی با وضع خیلی افتضاح . لیوان مشروب دستم . لباس کوتاهی تنم . آرایش زننده . با همون پسر .

یکی از پشت دوربین گفت .

- ترنم ؟

اون دختر شبیه من توی فیلم برگشت سمت دوربین و به بوس فرستاد .

دوباره از پشت دوربین گفت .

- پرهام میدونه داری براش نقش بازی میکنی و نقش یه عاشق و براش بازی میکنی ؟

گناه داره بهش بگو کامران رو دوست داری . بهش بگو اون دختر آفتاب مهتاب ندیده فامیل نیستی .

همون پسری که کامران معرفیش کرده بود و داشت با اون دختر شبیه من میرقصید جواب داد .

کامران : بیخیال داداش . ترنم مال خودمه .

و لبای دختره رو بوسید .

کامران : من که خیلی دلم میخواد وقتی پرهام ببینه رودست خورده قیافش چه شکلی میشه . نه عشقم ؟

و دختره هم سرش رو به نشونه مثبت تکون داد .

فیلم تموم شده بود .

همه با بهت و ناباوری به صفحه ال سی دی نگاه میکردن . صفحه ای که خاموش شده بود .

همه به سمتم برگشتن .

یکی با اخم . یکی با سوال . یکی با ناراحتی و پرهام ...

پرهام تو صورتش هیچی معلوم نبود . هیچی .

هیچ کس هیچی نمیگفت . باید از خودم دفاع میکردم . باید قبل از اینکه دیر میشد از خودم رفع اتهام میکردم .

- به خدا دروغه . این من نبودم . من آدم این کارا نیستم .

رو کردم سمت پرهام .

- آقایی به خدا من دوست دارم .


romangram.com | @romangram_com