#برایت_میمیرم_پارت_68


" رسیدیم ؟ "

" اره . بیا زیبای خفته " کیفم رو برداشت و بزحمت من رو از ماشین بیرون کشید.

من تو منطقه ی بیکون هیل زندگی میکنم _ که کل خیابان ها بر روی پستی و بلندی تپه قرار گرفته . مالکیت

مشترک بیکون هیل ، شامل 00 اپارتمان جدا از هم میشه که هر کدومش شامل 4 واحد هستش .

من تو اپارتمان سوم ، در واحد اول زندگی میکنم . که یعنی پنجره های خونه ی من از 0 طرف به سمت بیرون باز

میشه . نه دو طرف . سوئیت های انتهایی قیمتش از وسطی ها بیشتره ، اما این پنجره ها ارزشش رو داشت . به

منفعت بزرگ دیگه اش هم ، ایوان کناریش بود که میتونستم ماشینم رو اونجا پارک کنم . صاحبین خانه های وسطی

باید ماشین هاشون رو گوشه ی خیابان پارک میکردن . بله ، همین ایوان کناری هم قیمت خونه رو بالا تر میبرد. ولی

که چی ؟ ای جوری دیگه مرسدسم زیر بارون و هوای بد ، پارک نمیشد . پس ارزشش رو داشت . و از اون جایی که

وایات قبلا به اونجا اومده بود ، زیر ایوان پارک کرده بود .

با اینکه خونه یه در ورودی اصلی داشت ، ولی یه دری هم بود که ایوان و ورودی کوچک دیگری رو به هم مرتبط

میکرد ، که من اونجا ماشین لباس شویی و خشک کن رو گذاشته بودم . و بعد اون مسیر به اشپز خونه میرسید .

تقریبا هیچ وقت از ورودی اصلی استفاده نکرده بودم ، مگر اینکه قرار داشته باشم . و لامپ های کنار در ایوان ،

خودش تایمر داشت و ساعت 9 شب روشن میشدن . برا همین هیچ وقت مجبور نبودم تو تاریکی راه خودم رو پیدا

کنم .

romangram.com | @romangram_com