#برایت_میمیرم_پارت_134
علائم حیاتیم رو گرفتن _ یه کم ضربان قلبم بالا بود ، اما کی تو این موقعیت ضربانش بالا نمیرفت ؟ تنفس عادی .
فشار خونم یه کم بالاتر از حالت نورمالش بود ، ولی نه اون قدر زیاد . در کل بدنم چنداد به تیر خوردن واکنش
نشون نداده بود . البته رو فرم بودن و سلامتی بدنم هم کمکم کرده بود .
با افسردگی فکر کردم که معلوم نیست تا این دستم خوب شه ، اون موقع تو چه شرایط بدنی ای باشم . تا یه چند
روز دیگه اول ورزش های ساده رو شروع میکنم ، بعد هم یوگا . اما حداقل تا یه ماه نمیتونم ژیمناستیک کار کنم یا
ورزش های سنگین داشته باشم . اگه تیر خوردن هم مثل بقیه ی زخم هایی باشه که قبلا برداشتم ، اون وقت بیشتر
از این طول میکشه که ماهیچه ها به حالت اولشون برگردن .
کامل زخمم رو تمییز کردن ، که دردش بیشتر از دردی که داشتم نبود . شانس اورده بودم که تاپم استین نداشت و
فیبرهای پارچه به زخمم گیر نکرده بود . این جوری همه چیز ساده تر شده بود . بالاخره دکتر اومد . یه مرد دراز و
باریک ، با پیشونی چین افتاده و چشم های ابی رنگ بشاش . رو برچسب اسمش نوشته بود ، مک داف . شوخی
نمیکنم . در حالی که داشت دستکش پلاستیکی دستش میکرد ، با شوخی پرسید " قرار بدی بود ، هاه ؟ "
جا خوردم . " از کجا میدونستین ؟ "
مکث کرد . خودشم جا خورد . " منظورت اینه که _ به من گفتن تیر اندازی بوده "
" درسته . ولی اخر قرارم این اتفاق افتاد " البته اگه دنبالت راه افتادن تا ساحل و سورپرایز شدن رو بشه " قرار "
اسم برد .
خندید " اها . الان گرفتم "
romangram.com | @romangram_com