#برایت_میمیرم_پارت_130
شده بود احساس ضعف کنم . اما هنوزم از دستش عصبانی بودم و نمیخواستم بهش تکیه کنم . میبینی ، مردا میخوان
که بهشون تکیه کنی ، برای اینکه غریزه ی حمایتشون رو ارضا میکنه ، که این کارشون خیلی عجیبه . و منم با ندیده
گرفتن حس همدردیش ، میخواستم بگم از دستش ناراحتم .
خودت باید متوجه منظورم بشی .
چشم های سبزش باریک شد . خوب منظورم رو فهمید . " دنبال امبولانس تا بیمارستان میام "
" ممنون ، اما نیازی نیست . با خانواده ام تماس میگیرم "
چشم هاش باریک تر هم شد " گفتم میام دنبالت . خودم تو راه به خانوادت زنگ میزنم "
" باشه . هر کاری میخوای بکن " که یعنی من هنوزم از دستت عصبانی هستم .
منظور این حرفمم فهمید . دستهاش رو به روی کمرش گذاشت . عضلانی و بداخلاق به نظر میومد " میشه بگی چرا
عصبانی هستی ؟ "
به طرز دلنشینی پرسیدم " منظورت به غیر از تیر خوردنمه ؟ "
" منم تیر خوردم . ولی عین یه __ " وسط حرفش وایستاد . ظاهرا یکم بهتر رو حرفی که میخواست بزنه فکر کرد .
خودم گزینه ها رو براش گفتم " لوس ننر ؟ غرغرو ؟ یا یه حال بهم زن رفتار نکردی ؟ " موقرمزه خیلی شق نشسته
بود و داشت به بحث ما گوش میداد .
کیشا که یه گوش وایستاده بود تا در رو ببنده ، تظاهر میکرد که داره یه پرنده تو اسمون رو نگاه میکنه .
یه لبخند ترسناک بهم زد " خودت اونی که بیشتر میخوره رو انتخاب کن "
romangram.com | @romangram_com