#برایت_میمیرم_پارت_113
خب ما تو رخت خواب بودیم و بدون لباس . حالا که چی ؟ " اما این طور نیست . از نظر فیزیکی جذب هم شدیم ، اما
همدیگه رو نمیشناسیم . برای مثال ، رنگ مورد علاقه ی من چیه ؟ "
" چه میدونم ، من به مدت 0 سال ازدواج کرده بودم و اصلا نمیدونستم رنگ مورد علاقه ی اون چیه . مردا درباره ی
رنگ فکر نمیکنن "
" نیاز نیست به یه چیزی فکر کنی تا متوجه اون بشی " بخش ازدواجش رو ندیده گرفتم . البته که میدونستم ، برای
اینکه مادرش بهم گفته بود ، اما همون قدر که دوست نداشتم به طلاق خودم فکر کنم ، همون قدرم از این موضوع
خوشم نمیومد . در مورد وایات ، خب ، حسودیم میشد .
گفت " صورتی "
" نزدیک بود ولی نه خود خودش . اون دومین رنگ مورد علاقه ی منه "
" خدای بزرگ ، بیشتر از یه رنگ رو دوست داری ؟ "
" مرغابی جره "
" مرغابی جره رنگه ؟ من که فکر میکردم یه اردک باشه "
" شاید رنگش از اردک میاد . نمیدونم . موضوع اینه که ، اگه ما یه مدت طولانی با هم بودیم و خوب همدیگه رو
میشناختیم ، میفهمیدی که من یه عالم لباس به رنگ مرغابی جره میپوشم و میتونستی این رو حدس بزنی . اما
نمیتونی ، چون خیلی وقت نیست که با هم هستیم "
" راهش اینه که بیشتر با هم باشیم "
romangram.com | @romangram_com