#بر_باد_رفته
#بر_باد_رفته_پارت_1


مقدمه





در رهگذر باد

« اسم من مارگارت میچل است، می خواهم در مجله شما کار کنم دوست دارم خبرنگار بشوم.»

این سخن از دهان دختری کوچک اندام و ظریف، موخرمایی و آبی چشم در آمد که مقابل میز اَنگوس پارکرسون سر دبیر مجله آتلانتا ساندی ایستاده بود. در آن ایام رسم نبود زنان اینطور جسورانه و رک و راست صحبت کنند. زنی که صاف و پوست کنده آرزوهای خود را به زبان می آورد سبکسر و جلف به شمار می رفت. ولی آن دختر کوچک اندام وقاری داشت که این وصله ها به او نمی چسبید. از نگاه صداقتی می تراوید که همه را تحت تاثیر قرار می داد و رام می کرد:

تازه به 22 سالگی قدم گذاشته بود. در خانواده ای شریف و خوشنام زاده شده بود. نخستین درس های زندگی را از پدرش که وکیل محترمی بود، آموخت. آقای جرج بنجامین میچل، پدر مارگارت را مدافع بیچارگان لقب داده بودند. موکلانش کارگران ضعیف و فقیری بودند که مورد ظلم و جور کارفرمایان قرار می گرفتند، و بی دلیل اخراج می شدند، و چون پول کافی برای استخدام وکیل نداشتند. پُرسان پُرسان به دفتر وکالت مدافع بیچارگان می آمدند.

وقتی مارگارت به مدرسه قدم گذاشت،دائماً از پدر می شنید که:

« کتاب بخوان دختر جان، تاریخ بخوان. دست، قبل و فکرت را به کاوش بیانداز. از همین کاوش هاست که نقش انسان بر عرصۀ زمین جاوید می شود، تاریخ بخوان، که رگ حیات تمدن ماست. »

این حرف ها گرچه در آن زمان خارج از فهم کودکانه او بود، اما در اولین سال های نوجوانی براساس آنچه از گفته های پی در پی درک کرده بود، یکی از اعضای دائمی کتابخانه عمومی آتلانتا شد.

از دبیرستان که در آمد، مدتی در کار وکالت به پدر کمک کرد. دفتر او را سر و صورت می داد و برای مراجعه کنندگان وقت ملاقات می گذاشت. قرار بود به کالج کالامیتی آتلانتا برود، اما سال بعد مرگ ناگهانی پدر همه چیز را به هم ریخت. مادرش سه سال پیش فوت کرده بود، و اینک تنها و بی کس به آینده ای نامعلوم می نگریست. به این ترتیب با هراس از آینده اولین پیشنهاد ازدواج را بدون معطلی پذیرفت، به این امید که مامنی استوار بیاید. اما امیدهایش در همان اولین قدم به تاریکی گرایید. شوهرش میک کامینگز مردی بی لیاقت، فاسد، و بی مسئولیت بود. ازدواج 10 ماه بیش نپایید، و تنهایی و هراس باز از راه رسید. راه حل این بود که شغلی پیدا کند. تا به زندگی سر و سامانی بدهد. یکی از دوستانش گفت، «تو که استعداد نوشتن داری چرا سری به آتلانتا ساندی نمی زنی؟ امتحان کن، ضرر ندارد.»

romangram.com | @romangraam