#بلای_جانم
#بلای_جانم_پارت_1

مقدمه:



من هم دخترم،دختری مانند دیگران،

اما تو با رفتنت دنیایم را ویران کرده ای،

نمیدانم بی تو میشود یانه؟ کسی جایت را می گیرد یانه؟

اما شنیدم می گویند:

جای خالی عشق با عشق پر‌میشود.



«»



مشت های پی در پی ام روی کیسه بوکس فرود می امد،

دونه های عرق از سر و صورتم چِکه می کرد اما نمی خواستم بیخیال شم باید انقدر تمرین می کردم که توی مسابقه برترین باشم حتی اگه کل روزهای هفته رو مجبور به تمرین می شدم چون هیچ وقت نابرده رنج گنج میسر نمی شه.

باشنیدن صدای استاد باشدت بیشتری مشت هام رو زدم:

آفرین دختر داری عالی پیش میری دنا ادامه بده .

برای اینکه بهتر پیش برم تموم حرص هایی رو که از بقیه داشتم سر کیسه بوکس قرمز‌‌ رنگ جلوم‌ که از سقف آویزون بود خالی می کردم خیلی خوب جواب می داد!

و توی ذهنم با خودم حرف می زدم:

دانیال باعث شد شایان بمیره

اون دنبالم امد.

مشت محکمی به کیسه بوکس زدم طوری که انگار دارم دانیال رو می زنم،

همینطور به ضربه زدن ادامه می دادم که باشنیدن دوباره ی صدای استاد در حالی که نفس نفس می زدم از کاردست کشیدم:

کافیه دنا واسه امروز بسه خسته نباشی.

نفس عمیقی کشیدم وسرم رو تکون دادم.

به سمت بطری آب بزرگم رفتم و همه ی باقی موندش که مقدار کمی بود سر کشیدم.



جلوی کولر توی باشگاه ایستادم تا گرما ازبدنم خارج بشه،

نفس عمیقی کشیدم ودستم رو پشت گردنم گذاشتم وتکونی به گردنم دادم.

باشنیدن صدای کیمیا نگاهم رو بهش دوختم:

وای دنا وای! هلاک شدم چقدر تو اعصاب و تحمل داری واقعا!

پوزخندی زدم و نگاهش کردم:

من اعصاب دارم؟ مطمئنی؟

سر بطری آب توی دستش رو باز کرد و یک نفس هر چی توش بود سر کشید:

خب، الان که فکر میکنم حرفم رو پس می گیرم آماده شو زودتر بریم.

سرم رو تکون دادم و مانتوی چهار خونه ی آبی سفیدم رو تنم کردم شال وشلوارم رو هم پوشیدم و بابرداشتن کیف مشکی ورزشیم از باشگاه خارج شدم.

داشتم‌ توی حیاط باشگاه آروم آروم قدم بر می داشتم که کیمیا اروم صدام کرد و ازپشت خودش رو بهم رسوند:

می خوای برسونمت؟

سرجام ایستادم، سرم رو به طرفین تکون دادم و گفتم:

نیازی نیست پیاده می رم.

-باشه عزیزم هرطور راحتی می بینمت.

می بینمت آرومی گفتم و راهم رو به سمت خونه در پیش گرفتم.

کم کم بارون گرفت و قطره هاش روی سرم فرود آمد،

romangram.com | @romangraam