#آوا
#آوا_پارت_57
: ببینید آقا شکور نمی دونم من چکار کردم که شما برداشت کردید که من شما رو دوست دارم ولی باید از این اشتباه در بیارمتون چون من اصلاً به شما فکر نمی کنم
شکور : خوب می تونی از این به بعد فکر کنی
: فکرم در گیر مسائل پوچ نمی کنم ، شب بخیر به شکوفه جونم لطفاً بگید دفعه دیگه که خواست شماره من به کسی بده اول از من اجازه بگیره ، خدانگهدار
گوشی رو قطع کردم : چقدر مردم پررو هستند
مهتاب : خیلی ، چه رویی داره فکر کرده با اون قیافه مثل عنکبوتش کسی بهش دختر میده
: حالا اونقدرم بیچاره بد نبود
مهتاب : نه نبود ولی خوب باید یک چیزی می گفتم .
صبح شد من و مهتاب پشت میز نشسته بودیم که آزیتا ناراحت اومد
مامان : چی شده آزیتا
آزیتا رو کرد به من : دیشب به شکور چی گفتی
: روش و کم کردم تا اون باشه بی اجازه شماره من و بگیره ، زنگ بزنه
آزیتا : به من گفت
: تو بی خود کردی بدون اجازه با من شمارم و دادی
آزیتا : تو من و کوچک کردی
: تا تو باشی سر خود کاری بکنی
آزیتا : مگه تو نکردی ، مگه تو شماره من و شادمهر ندادی
: من شماره تو رو ندادم شماره خونه رو دادم بعدم اون می خواست بیاد خواستگاری
آزیتا : خوب شکورم
: یک بار دیگه تو این خونه اسمی از شکور بفهمم کاری میکنم که دیگه شکوفه نتونه پاش و بزار اینجا ، اگه شادمهرم دوست نداری کاری نداره هنوز که عقد نکردین بهش بگو نه
آزیتا : من
: شنیدی چی گفتم
از جام بلند شدم برم که مامان دستم گرفت : بشین ببینم ، آزیتا تو هم همین طور
romangram.com | @romangraam