#عروس_گیسو_بریده_پارت_8

وضع مالی خوبی داشت. نه به خاطر شغلش... مگر به یک استاد دانشگاه چقدر حقوق می دادند؟ ارثی که از پدرش رسیده بود به اندازه ای بود که بتواند یک خانه ی ویلایی زیبا در یکی از مناطق خوب تهران بگیرد و یک ماشین سوناتا زیر پایش باشد. دو سالی میشد که ازدواج کرده بود...

همسرش میکروبیولوژیست بود. از زندگی اش راضی بود. چیزی کم نداشت که شاکی اش کند.

با صدای چند ضربه که به در نواخته شد، سرش را از روی مقاله ای که در حال مطالعه بود، بلند کرد:

- بفرمایی تو....

در باز شد و یکی از دانشجویان دوره ی فوق لیسانسش در رشته مدیریت بازرگانی، وارد اتاق شد:

- اجازه هست استاد؟

نگاهی به چهره ی دختر انداخت. اندام کشیده، چشم های نافذ قهوه ای و قدرت بیان بالایش در جواب دادن به سوالات مطرح شده در کلاس، او را از بقیه ی دانشجویان دخترش متفاوت میکرد. به طوری که دکتر یاشار یاوری در جلسه اول به این اختلاف پی برده بود.

عینک ظریفش را از روی چشمانش برداشت:

- بفرمایید داخل.

دختر در حالیکه برگه ای در دست داشت به سمت میزش آمد. برگه را روی میز گذاشت و با ادب و احترام کامل گفت:

- آموزش شما رو به عنوان استاد راهنمای پایان نامه م معرفی کرده. اینم برگه معرفی به استادم...

دکتر یاوری نگاهی به برگه کرد:

- آساره شایسته... ؟

- بله استاد...

با کنجکاوی گفت:

- کُرد هستید؟

- بله استاد...

با لبخندی گفت:

- اسمتون به چه معنیه؟

- ستاره...

لبخندی تحسین آمیز روی لب نشاند:

- زیباست!

- ممنونم استاد.

- باشه...! من حرفی ندارم ولی در چه موردی میخواید تحقیق کنید؟

دختر دست در کیفش کرد و یک برگه در آورد:

- این اسامی موضوعاتیه که من تو اینترنت پیدا کردم ولی خودم رو موضوع سوم مشتاق ترم...

دکتر یاوری زیر لب گفت:

romangram.com | @romangram_com