#عروس_گیسو_بریده_پارت_12
برگه های پروپوزال را از کیف سامسونتش روی میز گذاشت و خطاب به آساره گفت:
- من پروپوزالو مطالعه کردم. بیان مسئله ش خیلی کامل و مفصل بود . یه سری جاها توضیحاتش زیاد از حده که علامتگذاری کردم تا حذف بشه ... در مورد فرضیات باید بگم که...
آساره کاملا روی برگه خم شده بود و با دقت گوش و سرش را تکان میداد.
با نواخته شدن چند ضربه به در اتاق، دکتر یاوری بدون اینکه سرش را بلند کند گفت:
- بفرمایید داخل.
با شنیدن سلام از دهان یک خانم، هردو سرشان را بلند کردند. یاشار با دیدن همسرش الهام در آن وقت روز و آن هم بدون هماهنگی قبلی به دانشکده آمده بود، متعجبانه به او نگاه کرد.
الهام با دیدن آساره که در کنار همسرش نشسته بود و هر دو سرشان پایین و نزدیک به همدیگر بود نگاه مشکوکی به هردو انداخت. آساره به سرعت از جایش بلند شد.
یاشار لبخند زنان به آساره گفت:
- بشینید سر جاتون خانم شایسته... همسرم هستن.
آساره به سمت الهام آمد و دست دراز کرد و با خوشرویی گفت:
- آساره شایسته هستم...دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی.
الهام به سردی دست آساره را فشرد و خیلی بی احساس گفت:
- خوشبختم... ذکر خیرتونو در منزل داشتیم...
آساره با چشمانی بهت زده نگاهی به زن و شوهرکرد که یاشار پیش دستی کرد و گفت:
- دیشب که خوندن پروپوزال شما رو تموم کردم به الهام جان در مورد علاقه و هوش شما و پروپوزال کاملتون گفتم.
آساره که از این تعریف استادش سرخوش شده بود با خنده گفت:
- شما همیشه به من لطف دارید استاد.
که این حرف همراه شد با نگاه پر از خشم الهام به آساره و یاشار...
یاشار رو به همسرش گفت:
- عزیزم اتفاق بد و یا مهمی افتاده که بدون هماهنگی و این وقت صبح اومدی دانشکده؟
الهام با تون صدایی که مشخص بود از جو و حضور آساره در آنجا شاکی شده است گفت:
- حتما باید اتفاقی بیفته که یه خانم بیاد دیدن همسرش...؟
آساره شرایط رو اصلا مناسب ماندن ندید. رو به یاشارگفت:
- استاد من میرم و یه وقت دیگه مزاحمتون میشم.
الهام پوزخندی زد و گفت:
- شما باشید . من الان رفع زحمت میکنم.
و به سمت میز شوهرش رفت و گفت:
romangram.com | @romangram_com