#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_7


رز خندید. صدای خنده های رز برای فیلیپ بهترین سمفونی بود.

شاه آرتور و ملکه جولیا به همراه دیگر درباریان وارد قصر شدند. شاه آرتور مثل همیشه لبخند به لب و خوشحال بود. ولی ملکه جولیا انگار از چیزی ناراحت بود. بیشتر به ملکه دقت کرد. به نظرش تنها زیبایی ملکه ،چشمان با نفوذش که به رنگ آبی بود و موهای بلند و زیتونی اش. هر دو خانواده رو به روی هم قرار گرفتند. شاه آرتور و پادشاه باهم دست دادند. پادشاه کریستوفر گفت: یقینا سفر سختی داشتید ولی امیدوارم که اینجا بهتون خوش بگذره.

ملکه جولیا با تکبر پاسخ داد: درسته. سفر سخت و طاقت فرسایی داشتیم.

نگاه پر نفوذش را به رز دوخت. رز تعظیم کرد و گفت: خوش اومدین. اقامت خوبی رو براتون آرزومندم.

ملکه تنها سرش را تکان داد.

رز روی صندلی مخصوص، کنار پدرش نشست. درحال نوشیدن بود که فیلیپ جلو آمد. دستش را به طرف رز گرفت و گفت: با من می رقصید بانو؟

رز به پدرش نگاه کرد. کریستوفر آهسته سرش را تکان داد. دست فیلیپ را گرفت و از جا بلند شد. هر دو در وسط تالار ایستاده بودند. نوازنده ها آهنگ با شکوهی را نواختند. فیلیپ و رز دست در دست هم می رقصیدند. فیلیپ دستانش را به کمر رز گرفت و با یک حرکت او را بلند کرد. چند دور چرخاند و سپس روی زمین گذاشت. همچنان می رقصیدند. ملکه ماری اشک گوشه چشمش را زدود. در این جمع همه خوشحال بودند به جز یک نفر. ملکه جولیا. پس از اتمام رقص شیپورچی، در شیپورش نواخت و مردی با صدای بلند گفت: شاهزاده اِستیوِن و پرنسس آنجلا تشریف فرما می شوند.

استیون برادر بزرگ رز بود که به همراه همسرش می آمد. دو نجیب زاده وارد تالار شدند. تعظیم کردند و کریستوفر با سر جوابشان را داد. هر دو بر روی صندلی مخصوص نشستند. ملکه ماری گفت: آنجلا؟

آنجلا به طرف ملکه چرخید و گفت: بله ملکه؟

_: پادشاه تام و ملکه الیزابت نمیان؟

romangram.com | @romangraam