#عروس_جنگل
#عروس_جنگل_پارت_104
_: تو در موقعیت خوبی نیستی. اجازه دستور میدی؟
_: هرکاری که به صلاح همسر و دخترمه انجام بده. فقط سریع.
_: باشه.
سپس رو به همه گفت: سرباز ها؟
سربازها یکصدا گفتند: بله قربان.
_: به سه دسته تقسیم میشید. دسته اول ضلع شمالی جنگل رو به طرف کشور شاه آرتور بره. دسته دوم ضلع غربی به طرف کشور من و دسته سوم بقیه جنگل رو بگردن. رز فقط یک دختر تنهاست. اگه فرار کرده باشه، نمی تونه راه زیادی بره. باید هرطور شده او را پیدا کنید. فهمیدید؟
_: بله سرورم.
سرباز جوانی وارد قصر شد و با صدای بلندی گفت: پادشاه، پادشاه.
پادشاه کریستوفر سرش را بالا آورد. با دیدن سرباز از جا بلند شد و گفت: چی شده؟ سولیوان رو پیدا کردی؟
_: قربان من رفتم به خونه پزشک دربار. ولی… ولی همسرش گفت که چند دقیقه پیش مردی به دنبال پزشک اومده و اونا با خودش برده.
romangram.com | @romangraam