#ارباب_دو_چهره_من_پارت_36

بعد از زنگی که انا بهم زد خیالم راحت شد ولی چرا نذاشت چیزی بگم زود به الین خبر اینکه انا بهم زنگ زده رو دادم اونم خیلی خوشحال شد من و الین قرار ازدواج گذاشتیم ولی با ناپدید شدن انا همه چیز فعلا کنسل شد،یه بلیط براز ایران گرفتم باید منم برم ایران اونجا راحت تر میتونم پیداش کنم ولی انا پیش کی بود که اینقدر بهش اعتماد داشت که میخواست همراهش جایی بره .

راوی

لیلا:ارسین چکار کردی؟. ارسین:پسر اولیت از ماجرا بیرون رفت. لیلا یه لبخند پیروزمندانه زد. ارسین ادامه داد:حالا نوبت انا معتمد،که ناپدید شده. لیلا با سرش تایید کرد.

مگه مسیح پسر لیلا نبود پس چرا اینکارا رو میکرد؟.

❤💋❤💋❤💋❤💋

👈انا 👉

یک شب

همه ی خیابان ها را

با تمام بلوارهایش?🌉

پارک را با تمام

درختان و نیمکتهایش

romangram.com | @romangram_com