#ارباب_دو_چهره_من_پارت_30
از خواب پریدم این چی بود انا انای من کجاست بلند اون بالای رو صدا زدم بهش ایمان نداشتم ولی الان باید کمکم کنه.
بلند داد زدم مگه نمیگن به بندت کمک میکنی کمکممممم کن. کی میگه مرد گریه نمیکنه ولیدشاید نامردا گریه میکنن در حقش خیلی بدی کردم ......
رادوین
1ماه دارم دنبال انا میگردم ولی هیچ، این دختر کجا رفته حسابی نگرانش شده بودم ، حتما کار مسبح با خبرای جناب تهرانی(پدر مسیح) دادن مسیح آزاد شده ، دلم برای اون لوس بازی انا که کم شده بود تنگ شده بود واقعا بعد اشناییم با الین انا رو مث خواهرم میخواستم،انا دختر خوبیه ولی این همه مشکل حقش نبود...
4سال قبل از زبون راوی
مریم شب برگشت خونه مسعود کله خونه رو وجب به وجب راه میرفت مرمی وارد خونه شد مسعود دوید طرفش و گفت خانومم مریمم. ولی مریم هیچی نمیگفت چشمای ابیش پر از غم و اشک بودن، بدون چیزی بگه رفت طرف اتاقش و در رو بست نمیخواست امشب کسی مزاحمش بشه...
لیلا خوشحال و پیروزمندانه به روبه رویش خیره شده بود هیچوقت از شغل یکی از پسراش و شوهرش راضی نبود قبل از اینکه مریم با مسعود ازدواج کنه لیلا با مسعود رابطه داشته و اون شب باعث به وجود اومدن ارسین میشه ارسینی که پر از نفرته الان 29 سالشه حتی از مهیار و مسیح هم بزرگ تر بود لیلا سنش نسبت به مسعود بیشتر بود ولی لیلا برایش هیچی مهم نبود فقط ه*و*س حتی برای شوهر خودشم اهمیت نمیذاشت .
مسعود شکسته تر از همیشه اون نمیخواست غم مریم رو ببینه ولی از همه کاراش پشیمون بود ولی برای مسعود سوال بود که چرا لیلا بعد از این همه مدت حرفی از ارسین میزنه چرا توی مهمونی که مریمم هست همه اینا برای مسعود سوال بود
مسعود و مریم دختری 15ساله داشتن که از همه چی براشون مهم تر بود نبابد میذاشت انا از قهری خودش و مریم بدونه.
romangram.com | @romangram_com