#ارباب_دو_چهره_من_پارت_15


تو این 1ماه امیر خیلی کمکم کرد که زندگی قبل دوسالمو پیدا کنم،اون ارباب گفتن به پدرم فقط یک عادت دوساله بود که من فکر میکردم از بچگیمه نمیدونم واقعا این زندگی من چرا اینطوری؟ولی من مسیح تهرانی شکست نمیخورم.

انا

من:رادویننننن ،رادویننننن. _جانم ؟اومدم. _زودددد بیاااا خانواده الین از تاخییر خوششون نمیاد. _بریم.

امروز قراره بریم با خانواده الین صحبت کننیم، الین دوست دختر رادوین که عاشق هم شدن و میخوان ازدواج کنن، رادوینن خیلی بهم کمک کرد تا یکم از افسردگی دربیام ولی اون داشت ازدواج میکرد و من باید از زندگیش خارج شم، 1ماه از مسیح هیچ خبری ندارم غرور لعنتیم هم اجازه نمیده از مهیار بپرسم. هردومون سوار ماشین شدیم چشمای ابی رادوین برق خاصی میزدن امشب، گفتم:خیلی خوشحالیاااا؟ _باورم نمیشه پدر الین اجازده میداد امشب بریم . _اوههههه سختش گرفتیا مگه پدرش چیزیه نذار همچین دوماد خوشگلی بیاد خاستگاری دخترش. _الین میگفت باباش خیلی سخت گیره . _اهان. دیگه تو مسیر هیچی نگفتیم داشتیم اهنگ یادم تورو فراموش جیرال رو رو گوش میدادیم:



بهم میگفتی آسمون مال تو

گفتم اگه ماه من باشی تو

بهم میگفتی راه من راه تو

گفتم اگه همراهم باشی تو

میبینم اون لحظه رو توو خواب دارم تورو در آغوش


romangram.com | @romangram_com